فریدون فرخزاد

از دانشنامه همجنس‌گرایان
پرش به: ناوبری، جستجو
فریدون فرخزاد

فریدون فرخزاد (تولد: ۱۵ مهر ۱۳۱۷ در تهران - مرگ: ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ در بن آلمان) شاعر، برنامه پرداز، خواننده، بازیگر و فعال سیاسی ایرانی معترض به حکومت جمهوری اسلامی ایران بود که به قتل رسید. قتل او به نیروهای امنیتی دولت جمهوری اسلامی ایران نسبت داده شده است. وی برادر فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایرانی بود.

فریدون فرخزاد در مصاحبه ای در مجله «سپید و سیاه» درباره خود می گوید:

«من در پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷در چهارراه گمرک تهران متولد شدم.مدتی دردبستان رازی وبعد دردبیرستان دارالفنون درس خواندم وبعد به آلمان رفتم. در مونیخ؛ وین و برلین حقوق سیاسی خواندم. تزم را درباره‌ی تاثیرعقاید مارکس برکلسیا و حکومت آلمان شرقی نوشتم و با درجه (M.A) از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شدم.

در سال ۱۹۶۲در مونیخ با آنیا عروسی کردم...در سال ۱۹۶۳اشعار آلمانی‌ام از طرف ناشرین بزرگ کتاب آلمان بعنوان بهترین ‌‌‌‌‌اشعار سال برنده‌ی جایزه شد؛ و در کتا‌‌بی که همه ساله منتشر ‌‌‌‌‌‌می‌شود آثار من در ردیف ده شاعر و نویسنده‌ی سال چاپ شد. در سال ۱۹۶۴ اولین دیوان شعرم بنام (زمانی دیگر) به زبان آلمانی انتشار ‌‌‌یافت و جایزه‌ی ادبیات را گرفت. بعد توی۱۰مجموعه شعر چاپ شد که یکیش عنوان بهترین ‌‌‌‌‌اشعار‌‌‌ یک قرن آلمان را دارد. آن کتاب، در ردیف آثار گوته و شیللر قرار گرفت ... شعری که درباره‌ی برلین گفتم جایزه‌ی ادبیات برلین را گرفت. عضو آکاد‌‌‌‌‌‌می ادبیات جوانان مونیخ شدم. در سال ۱۹۶۶به رادیو تلویزیون مونیخ رفتم ... در تلویزیون مونیخ‌‌‌ یک سلسله فیلم رنگی تهیه کردم. در ۱۹۶۷روی موزیک فولکور‌ایران؛ موزیک مدرن ساختم و با‌ این موزیک به فستیوال موزیک ‌اینسبورگ اطریش راه‌‌‌ یافتم وجایزه‌ی اول را هم گرفتم. در همان سال ‌امتحان دانشگاهم را هم دادم و در رشته‌ی حقوق سیاسی با درجه عالی فارغ التحصیل شدم. بجز زبان آلمانی وانگلیسی؛ مختصری نیز فرانسه میدانم.»


ادعای یک خواننده سایت ایران گلوبال درباره تماس فریدون فرخزاد با گروه هومان

کیانوش توکلی در سایت ایران گلوبال مقاله ای (آدرس مقاله) با عنوان "«تماس» فریدون فرخزاد با چریک های فدایی همراه با فیلم" منتشر کرد، یکی از خوانندگان این سایت در زیر این مقاله دیدگاهی با عنوان "تماس فرخزاد با تشکیلات همجنسگرایان ایران" (گروه هومان) نوشت که توسط سایت ایران گلوبال به عنوان دیدگاه برگزیده باز نشر شد.

متن مقاله کیانوش توکلی با عنوان "«تماس» فریدون فرخزاد با چریک های فدایی همراه با فیلم"

در باره فریدون فرخزاد ،پس از مرگش بسیار گفته و نوشته اند . او دکترای حقوق در رشته مارکس شناسی داشت و از 14 سالگی وارد سیاست شد و تمایلاتن آشکار چپی (سوسیال دمکرات) داشت .... بهار 58 ، بهار ازادی در ایران بود و ستاد چزیک هادر خیابان میکده (دهکده) از خیابانهای منشعب از بلوار کشاورز ،در ساختمان بزرگ 5 طبقه ای با اتاق های فراوانش که متعلق به ساواک بود ،پس از انقلاب در اختیار چریک ها قرار گرفت ... جلوی ستاد محوطه نسبتا بزرگی بود که روزانه معیادگاه هزاران بازدیدکننده بود . تعداد چریک های ( بی نام و نشان ) انگشت شما ر ولی تعدا هواداران با نام و نشان آنان هزاران بود . ستاد از بخش ها متفاوتی تشکیل می شد که در طبقه اول ان دفتر تدارکات(نظامی) قرار داشت که مسئول آن و یا بعبارت دقیق تر ، فرمانده آن چریکی بود بنام هادی (احمد لنگرودی) در کنار این اتاق ، دفتر کارگاه هنر بود که رضا علامه‌زاده و تعدادی از هنرمندان سر شناس هوادار چریک برای سازماندهی مسایل هنری سازمان در آنجا گرد هم می امدند. در اردیبشهت 58 کار گاه هنر یک آگهی تبلیغی در روزنامه کیهان منتشر کرد که در آن از هنرمندان کشور می خواست که به ستاد چریک ها آمده و برای همکاری با آنان تماس گیرند .

روز بعد از آگهی تبلیغی من و هادی در اتاق تدارکات نشسته بودیم که فریدون فرخزاد وارد ستاد شد و سراغ کارگاه هنر را گرفت و مطرح کرد که حاضر است که با کارگاه هنر همکاری نماید .... رضا علامه زاده پس از چند دقیقه نزد هادی آمد و در خواست همکاری فریدون را با او در میان گذاشت که نا گهان هادی بر افر وخته شد و چهره اش از عصبانیت سرخ شد ه بود و خطاب به علامه زاده گفت :« فورا این بچه قرتی، ک....را از ستاد بیرون می اندازی ...وگرنه با همین مسلسل (که دستش بود) اونو می کشم.....»

راستش با برخورد افراطی هادی همه ما جا خوردیم ، هر چند در مجموع دید مثبتی به فرخزاد نداشتیم ... شو منی که در تلویزیون شاه برنامه اجرا می کرد و به یک همجنس گرا در بین مردم مشهور بود... چگونه می توانست با چریک ها همکار کند ... غافل از این که فریدون ازاده ای چپگرا و جز معدود مارکس شناسان ایرانی بود ،در حالی که هادی ، فرمانده و رهبر مارکسیست ها که چندا ن از مارکس نخوانده بود....سر انجام رضا علامه زاده از ترس هادی کوتاه آمد و فریدون را دست بسر کرد.

یک هفته بعدبا مینی بوسی حامل افرادمسلح برای تعویض گشت های سازمان به شمیران رفته بودم که چشمم به فریدون فرخزاد افتاد که همراه با افراد کمیته مردمی، نظم چهارراهی را بعهده داشتند.....بعد ها فریدون از کشور خارج شد و فعالیت های هنری _ سیاسی اش را علیه جمهوری اسلامی گسترده ساخت و سرانجام هم او بخاطر فعالیتش علیه نظام بدست مامورین اطلاعاتی رژیم به طرز دلخراشی در منزلش در آلمان کشته شد. ...وقتی ویدوئو فیلمی که در در آن :

فریدون فرخزاد از خودش و گرایشات سیاسی اش می گوید ؛ گوش می کردم بنظرم رسید که که خطاب فریدون فرخزاد در این فیلم ، چپ های ایرانی بود . این مصاحبه چند سال پس از خروج او از کشور ،در جام جم ظبط شده بود ..... چریک فدایی احمد لنگرودی و فریدون فرخزاد هر دو بدست مزدوران جمهوری اسلامی کشته شده اند ولی فریدون فرخزاد جاودانه شد و آزادیخواهان و چپ ها شرمنده از آن همه پیشداوری نادرست در باره فریدون فرخزاد !

متن دیدگاهی که زیر مقاله "«تماس» فریدون فرخزاد با چریک های فدایی همراه با فیلم" نوشته شد

عنوان نویسنده دیدگاه : تماس فرخزاد با تشکیلات همجنسگرایان ایران

این نوشته فقط برای کمک به تاریخ نویسی در اینجا نوشته می شود: در سال 1988- 1989 یکی از همجنسگرایان عضو سازمان اکثریت در گفتگویی با مهدی فتاپور اعلام می کند که همجنسگرا است و می خواسته نظر سازمان را بداند. فتاپور از طرف می خواهد که از سازمان کناره گرفته و در حاشیه سازمان کار کند. این در حالی است که این فرد یکی از اعضای بسیار فعال سازمان در تشکیلات محلی بوده. بهرحال آن فرد از سازمان جدا می شود. در سال 1990- 1991 میلادی اولین تماس ها برای تشکیل گروه یا انجمنی جهت متشکل کردن و حمایت از همجنسگرایان ایران، وروشنگری در مورد حقوق همجنسگرایان ایران، در کشور سوئد شروع می شود که در ادامه خود به ایجاد اولین تشکل همجنسگرایان در تاریخ ایران می انجامد و گروه هومان (گروه دفاع از حقوق همجنسگرایان ایران) شکل می گیرد.

در زمان همان تماس های اولیه برای تشکیل گروه هومان، فرخزاد با یک فرستنده رادیویی هواداران پادشاهی که از مصر (یا عراق؟) برای ایران برنامه پخش می کرد، همکاری داشت و با روزنامه کیهان لندن هم در تماس نزدیک بود. با اینهمه در همان تماس های اولیه جهت تشکیل گروه هومان، با فریدون فرخزاد هم تماس گرفته شد (آدرس ایشان از طریق کیهان لندن بدست آورده شد). فریدون از این تماس و فکر ایجاد گوه خیلی استقبلا کرد و قول داد که همکاری کند اما صراحتآ گفت که بنا به مشغله های زیادی که دارد شاید نتواند مسئولیت مستقیم بعهده بگیرد. درست قبل از این، فریدون کتاب «در نهایت جمله آغاز است عشق» را منتشر کرد (اگر اسم این کتاب دقیق یادم باشد؟) و آن را با امضای خودش به دوستی که در سازماندهی تماس های بین همجنسگرایان فعال بود، پست کرد.

بعد از آن هر وقت که از سفر خود از مصر (عراق؟) بر می گشت حتی اگر نصف شب هم بود، ولی به سوئد زنگ می زد و از فرد هماهنگ کننده تماس ها، پیشرفت کارها را جوایا می شد.

متاسفانه حدود یکسال بعد بود که فریدون بقتل رسید.یادش ماندگار و نامش جاوید.

===

و اما یه نکته هم به آقای توکلی نویسنده مطلب بگویم: چریک های آنزمان با همجنسگرایی مشکل داشتند، ولی یادت نره که بخشی از کمونیستها حتی امروز هم بطور علنی از همجنسگرایان حمایت نمی کنند. برای مثال سایت های اکسازمان های چپ را ببینید که تا بحال حتی یک مطلب روشنگرانه در مورد این مسئله برای هوادران و اعضا سازمان منتشر نکرده اند.

البته رعایت انصاف حکم میکنه که گفته شودحزب کمونیست و راه گارگر تا حدودی بهتر از بقیه چپ ها عمل کرده اند.

مووفق باشید

متنی که کیانوش توکلی در بازنشر این دیدگاه به آن اضافه کرد

آدرس صفحه

کیانوش توکلی :

کامنت های فراوانی پای این« خاطره» کوتاه نوشته شده است که نشان از آن دارد که دوستان متوجه بحث اصلی نشده اند و تنها کاربری که با نام «تماس فرخزاد با تشکیلات همجنسگرایان ایران» کامنت جالبی نوشت که نشان می داد که موضوع «خاطره »را گرفته و تحلیل منصفانه ای هم ارائه داده است .

واقعیت این است هنوز پس از سی سال نه تنها احمدی نژاد بلکه بخش بزرگی از اپوزیسیون سکولار و اصلاح طلب ایران هم با موضوع همجنسگرایی مشکل اساسی دارند.(نگاه کنید این احزاب دربرنامه های خود هیج اشاره ای به این موضوع همجنسگرایی نکرده اند) در حالی که گفته می شود حدود 10 در صد جامعه ایران همجنسگرا هستند .یادم می اید چند سال پیش خانم شهلا فرید دریکی از گنگره های فدائیان اکثریت «بندی » از برنامه را در دفاع از همجنسگرایان به گنگره ارائه کرد که تقریبا اکثر اعضای گنگره با مضمون آن موافق بودند و لی وقتی پای رای گیری برنامه ای پیش امد، پا پس کشیدند ... بااین وجود تنها 40 در صد اعضای گنگره به این بند در برنامه سازمان فدائیان اکثریت رای مثبت داده بود که تصویب نشد.

بنظر من قبل و بعد از انقلاب احزاب سیاسی خیلی متعصب تر از اقشار میانی جامعه ایران در این خصوص عمل کرده اند.

بطور مثال در حالی که اقشار متوسط جامعه شهری ایران در همان سالهایی که فرخزاد بعنوان شو من در جام جم برنامه اجرا می کرد...و علیرغم شایعاتی که پیرامون او بود ،فرخزاد را دوست داشتند .بهر حال امید است که احزاب سیاسی سکولار و اصلاح طلبان با این واقیعت جامعه ایرانی کنار آمده و مصلحت گرایی را کنار بگذارند

ادعای همجنس گرا بودن فریدون فرخزاد

مجید نفیسی: همجنس گرایی و فریدون فرخزاد

منبع

www.IranDokht.com

By: Majid Nafisi

در 20 آگوست سال 2007 من مطلب کوتاهی به عنوان کانون و فریدون فرخزاد نوشتم که در نشریه شهروند مورخ 23آگوست 2007چاپ شد.(1) در آنجا اشاره کرده ام که "بدون حمایت از حقوق همجنسگرایان دفاع از فریدون فرخزاد مفهوم ندارد." این جمله ی من خبرنگار گرامی رادیو فردا، فیروزه خطیبی را واداشت تا با من گفت وگویی به عمل آورد و با توجه به نکاتی که 9 سال پیش در 5 نوامبر 1998 در مقاله ی "راز همجنس خواهی" نوشته ام (و نخستین بار در مجله "هومان" حامی حقوق همجنس گرایان ایرانی شماره 4 سال 1999 چاپ شده) نظر مرا در زمینه ی همجنس گرایی فریدون فرخزاد جویا شود.

همانطور که در آن گفت وگو توضیح داده ام تا آنجا که من میدانم فریدون فرخزاد هیچگاه صراحتاً به گرایش جنسی خود اشاره نکرد و احتمالا به دلیل ترس از "حرف مردم" و نفرت عمومی تا پایان عمر به قول آمریکایی ها به صورت یک "همجنسگرای در پستو" باقی ماند. تنها شنیده ام که در اوایل دهه 50 یکی از مجلات هفتگی تهران به نقل از همسر او پرده از روابطش با مردان برداشت. امروز که فرخزاد دیگر در میان ما نیست، این وظیفه ی دوستداران و پژوهندگان شعر و موسیقی اوست که با انجام مصاحبه با خویشاوندان و دوست پسرهایش و کندوکاو در آثار و نامه هایش این گرایش فریدون فرخزاد را که صحبت درباره ی آن تاکنون از پچ پچه و حرف درگوشی فراتر نرفته روشن کنند و به آن سندیت بخشند و بدین ترتیب خاطره ی او را به نحوی عمیق و پرمعنا نه سطحی و پرهیاهو گرامی بدارند. این امر نه فقط از این لحاظ اهمیت دارد که همجنس گرایی نقش مهمی در آفرینش هنری فریدون داشت، بلکه همچنین از لحاظ نیازهای جامعه ی همجنس گرایان ایرانی و به رسمیت شناختن حقوق انسانی این اقلیت جنسی حائز اهمیت است. در جامعه ی سنتی ما به شخص همجنس گرا چنین القاء می شود که او یک فرد "غیراخلاقی" است که باید سنگسار، حلق آویز، زندانی و در بهترین حالت در آسایشگاه روانی بستری شود، حال این که در واقعیت در میان همجنس گرایان نیز مثل سایر اقلیت های تحت ستم، افراد برجسته از دانشمند و هنرمند گرفته تا سیاستمدار و ورزشکار دیده می شوند که لازم است از سوی اهل قلم و رسانه های جمعی، چهره ی آنها برجسته شود تا برای همجنس گرایان و افراد دیگر روشن گردد که نه! این فقط جامعه ی سنتی است که میخواهد از آنها یک فرد غیراخلاقی بسازد حال آن که آنها نیز علاوه بر این گرایش جنسی که جنبه ی شخصی دارد و دولت، خانواده، مدرسه و مسجد حق دخالت در آن را ندارند، صاحب استعدادهای برازنده ی انسانی هستند و میتوانند مانند دیگران پدر و مادر دلسوز، و دوستی مهربان باشند.

مسئله ی همجنس گرایی همانند ستم مضاعفی که بر زنان و توانخواهان تحمیل می شود مستقیما با مفهوم و نهاد "قدرت" در جامعه رابطه دارد. جامعه ی سنتی نسبت به همجنس گرایان زن اغماض بیشتری نشان می دهد تا همجنس گرایان مرد، زیرا زنان "جنس دوم" هستند و در نتیجه همجنس گرایی آنان نیز چندان به پایه های قدرت آسیب نمی رساند. به همین ترتیب، در میان همجنس گرایان مرد وجه تمایز آشکاری بین دو دسته ی "کننده" و "دهنده" گذاشته می شود: مرد "فاعل" نه تنها مورد گذشت قرار می گیرد بلکه حتی عرفاً ـ و نه شرعاً ـ "قدرت" بیشتری به دست می آورد، اما مرد "مفعول" برتری جنسی خود را از دست داده و حتی از زنان نیز "پایین"تر به حساب می آید. بیهوده نیست که هنگامی که مردی از ارکان قدرت می افتد بلافاصله در معرض اتهام "مفعول"بودن قرار می گیرد. به یاد می آورم پس از فرار شاه در اواخر دی ماه 1357 وقتی که مردم مجسمه ی او را از روبروی دانشگاه تهران به پایین کشیدند برخی از لات های خیابانی دور مجسمه ی به خاک افتاده ی به قول خودشان "ممد دماغ" جمع شده، بشکن می زدند و می خواندند: "رضا خان، سرت سلامت!/ پسرت کونی درآمد". البته شایعه ی همجنس گرایی شاه در گذشته وجود داشت و گفته می شد که او در دوران تحصیل در مدرسه Le Rose در سوئیس، با یکی از همکلاسی هایش به نام ارنست پرون که پسر باغبان آنجا بوده دوست می شود. پرون در سالهای بیست به تهران می آید و در آنجا اقامت می گزیند و به نوشته ی ثریا اسفندیاری ـ بختیاری همسر دوم شاه، در خاطراتش (که تحت عنوان "کاخ تنهایی" در سال 1991 در پاریس به زبان فرانسوی به چاپ رسیده است)، حتی اجازه داشته که شاه را از خوابگاهش به بیرون بخواند.

شیوه ی برخورد بیشتر ایرانیان از توده ی مردم گرفته تا روشنفکران با مسئله ی همجنس خواهی، اگر مانند قاضیان شرع بی رحمانه و قرون وسطایی نباشد، بیشتر به برخورد شرمگینانه ی خود فریدون فرخزاد می ماند که می کوشند وجود این گرایش جنسی را بپوشانند، کتمان کنند یا با شتاب از کنار آن رد شوند. روشن ترین نمونه ی این برخورد پاسخ خنده آور محمود احمدی نژاد رئیس جمهور مکتبی به پرسشگری در دانشگاه کلمبیا در 24 سپتامبر 2007 می باشد که به کلی منکر وجود همجنس گرایان در ایران می شود. جالب اینجاست که سامانه ی او که نخست این خبر را منعکس کرده بود در زمان کوتاهی آن را به کلی از صفحه ی خود حذف می کند. نمونه ی دیگر این لاپوشانی برخورد نویسنده ی کتاب "خنیاگر در خون" میرزا آقا عسگری(مانی) میباشد که در تمام کتاب 210 صفحه ای اش که به عنوان بزرگداشت خاطره ی فریدون فرخزاد اساساً از کنار هم گذاشتن مطالب دیگران تهیه کرده فقط به چند بند بسنده میکند که جوهر آن در این چند عبارت نهفته است که: "می گفتند و می گویند که فرخزاد همجنس گرا بود... بود که بود! مگر ما نگهبان و مسئول امور جنسی دیگران هستیم؟!"(آلمان، 1384، صفحه ی 17) و آنگاه مانی از کنار این مسئله ی پراهمیت یواشکی رد می شود و میکوشد که او را تنها به عنوان یک هنرمند مبارز سیاسی معرفی نماید و کاری به همجنس گرایی اش نداشته باشد. شاید اگر فرخزاد زنده بود پرداختن به زندگی جنسی اش دخالت در زندگی شخصی او تلقی می شد، اما حال که دیگر او در میان ما نیست طفره رفتن از بازشکافی همجنس گرایی او به بهانه ی عدم دخالت در زندگی شخصی اش خنده آور می نماید. به باور من امروزه بدون پرداختن به همجنس گرایی فریدون فرخزاد نمیتوان به شعر، موسیقی و زندگی و مرگ او راه برد و از نقش و جایگاه ویژه ی او در فرهنگ چهل سال اخیر ایران آگاه شد. از همان ابتدا که او "میخک نقره ای" اش را به صحنه آورد به دلیل سبک و محتوای عاطفی، باز و نمایشی خود انگ "اوا خواهر" و "زنانه" خورد و حتی هنگامی که در 8 اکتبر 1992 به آن طرز فجیع و غیرعادی در خانه اش در بن آلمان به قتل رسید، جانیان صحنه را چنین آراستند که گویا قربانی یک جنایت همجنس گرایانه شده است.

سیاست حذف و سرپوش گذاشتن بر همجنس گرایی به نمونه های بالا محدود نمی شود و بدبختانه آخرین از سوی گردانندگان رادیو فردا گریبان گفت وگوی فیروزه خطیبی با من را هم گرفته است. مدتی پیش وقتی که همکار شاعرم ساقی قهرمان به من زنگ زد که بگوید متن مصاحبه را در بایگانی سامانه ی رادیو فردا پیدا نکرده تا آن را در سامانه ی "چراغ" که حامی حقوق همجنس گرایان ایرانی ست بازچاپ کند، تلفن قطع شد و نتوانستم به او بگویم که: ساقی جان! اگر متن آن مصاحبه را در بایگانی رادیو فردا پیدا نکردی به دلیل آن است که اساساً گردانندگان رادیو هرگز آن را پخش نکرده و ترجیح داده اند که این موضوع همچنان مسکوت بماند!

13 اکتبر 2007

1ـ در آن نوشته ی کوتاه به میرزا آقا عسگری انتقاد کرده بودم که چرا به ناروا به "کانون نویسندگان ایران در تبعید" اتهام زده که این سازمان از فریدون فرخزاد و علی اکبر سعیدی سیرجانی دفاع نکرده است، اما مانی در پاسخ نامه اش که در شهروند چاپ شده به جای تصحیح خطای خود میکوشد آن را بپوشاند.

رد ادعای همجنس گرا بودن فریدون فرخزاد

گفتگوی گودرز گرمرودی با میرزاآقاعسگری (مانی)

گودرز : نمیتوان از فریدون گفت و نوشت و زندگی و "باشندگی"اش را زیر ذره بین نگاه کرد اما جنبهی مهم (حداقل از نظر فرهنگ و سنن ما) از زندگی و Lifr style او یعنی همجنسگرا بودن او را، از قلم انداخت... چگونه است که در "خنیاگر در خون" جز اشارهای چند کلمهای (...خوب، بود که بود!) در این باره نیست؟! فکر نمیکنید کتابی که در اصل در نکوهش بر نتابیدن "دگراندیشی و دگرباشی" به طبع درآمده است، با مسکوت گذاشتن و فاصله گرفتن از تحلیل همجنسگرا بودن او و بطور کلی "همجنسگرایی"، فرصت خوب و بالقوه را هم در چرایی وجود دافعه در جامعه ایرانی نسبت به او و هم در تحلیل و به بحث گذاشتن این تواقق نا گفته در"کتمان واقعیت"، از دست داده است؟

مانی : نخست این که من فریدون فرخزاد را به عنوان یک شخصیت هنری و ادبی بررسی کردهام و وارد مسائل اتاق خواب او نشدهام. آدمها میتوانند همجنسگرا باشند یا نباشند، خوش اخلاق یا بداخلاق باشند، پرخور یا کمخور باشند، خوشخواب یا بدخواب باشند، خسیس یا دست و دلباز باشند. اینها موضوعات کاملا شخصی هستند و ربط چندانی با عمل اجتماعی آنها که میتواند دگرسازیهای اجتماعی و فرهنگی را کُند یا شتابنده کند ندارند. با اینهمه، من از روی کنجکاوی، از دو تن از نزدیکترین دوستان او که از سالهای پیش از ۱٣۵۷ تا زمانی که او زنده بود با او رفت وآمد نزدیک داشتند پرسیدم: «آیا فریدون همجنسگرا بود؟» پاسخ قاطع هردوی آنها منفی بود. آنها میگویند فریدون موجودی بغایت اجتماعی بود. زن و مرد را به یکسان مینگریست و با آنها مهربان بود. مهربانی او با مردها پسزمینهی جنسی نداشت. او از تنهائی وحشت داشت و دائم با دیگران در حال رفت وآمد و معاشرت بود.اما رابطهی جنسی با مردها نداشت. این گواهی آن دوتن است که هنوز درمیان ما زندگی میکنند. من تاکنون نشنیده یا نخواندهام که یک آقائی بگوید که با فریدون رابطهی جنسی داشته است. البته اگر هم چنین چیزی باشد، وحشت از واکنش جامعهی سنتی مانع میشود کسی بیاید و چنین موضوعی را بیان کند. اما خوب، وقتی گواه و نشانهای برای موضوع همجنسگرائی فرخزاد در دست نیست، چگونه میتوان چنین گرایشی را به او نسبت داد؟ خودش هم که زنده نیست تا چنین گرایشی را تأیید یا تکذیب کند. پس من نه قصد داشتم در کتاب «خنیاگر درخون» وارد این موضوع بشوم، و نه دلیل و گواهی برای طرح آن در دسترس داشتم. با این همه، همجنسگرا بودن یا نبودن او، تغییری در کاراکتر هنری – سیاسی او نمیدهد. او یک شاعر بود، یک سخنگو بود، یک روشنگر و یک شومن امروزی بود. او از محبوبیت و توانائیهایش برای پردهبرداری از چهرهی اهریمنی رژیم روحانیون، و برملا کردن عفونت خرافهاندیشی آنان و پیروانشان بهره میگرفت. به همین خاطر هم او را کشتند. این جنبه از زندگی او برای من اهمیت داشت، و نه موضوعات رختخوابی او که شناختی از آن نداشتم.