مجله ماها شماره دو

از دانشنامه همجنس‌گرایان
پرش به: ناوبری، جستجو

مجله ماها شماره دو

مجله الکترونیکی همجنسگرایان ایران

شماره 2، دی ماه 1383

MAHA pagecover 2.jpg

حرف های سردبیر

حرف های سردبیر

دوستی دارم که به فیلم و سینما خیلی علاقه دارد و مثل جن فیلمهای خارجی را نمیدانم از کجا گیر می آورد. به من هم میگه چکار داری از کجا آوردم، دوست داری نگاه کن و لذت ببر ولی سئوال نکن البته میدانم که بعضی ها را از کانالهای خارجی ضبط می کند چند روز پیش فیلمی استرالیایی به اسم Shine (به فارسی .شاید سحر / روشنائی /تابان یا درخشش ترجمه کنند) برایم آورد که از دیدن آن لذت بردم و برایتان خواهم گفت که چرا. این فیلم ساخته اسکات هیکس است و جفری راش .در نقش دیوید (داوود خودمان) واقعآ که با هنرنماِیی خودش غوغا میکند.

دیدن این فیلم حدود 120 دقیقه ای ابتدا مرا بیاد کتابهای کافکا انداخت، بخصوص کتاب مسخ و مشکلی که کافکا در روابط خودش با پدرش داشت و اینکه هیچوقت به قصر نمی رسد و .....اما فیلم از این فراتر می رود و من آن را قصه تلخ زندگی هزاران و شاید میلیون ها دختر و پسر جوانی میدانم که دیگران نمی گذارند خود مستقلانه تصمیم بگیرند و این، اگر به دیوانگی نکشد، یا طرف را عقده ای می کند یا به سمت خودکشی سوق می دهد.

دیوید درخانواده ای متولد می شود که پدری سختگیر و مادری خانه دار و ساکت دارد . او علاقه شدیدی به موسیقی کلاسیک غربی دارد و در تمرین هایی که می کند، همه متوجه می شوند که این کودک یک نابغه موسیقی است. اما پدرش با تمام وجود سعی می کند که پسر را در زیر فرمان و خواسته های خود محدود کند . فکر نکنید پدر این کودک نابغه خود را دوست ندارد، نه، پدر در همان ابتدای فیلم به دیوید اعلام می کند که تو این دنیا هیچکس به اندازه من به تو مهر و علاقه ندارد: «No body loves you like me»

استعداد دیوید کوچولو در موسیقی زبانزد می شود و کلی تشویق و جوائز هنری برایش به ارمغان می آورد تا جایی که یک مؤسسه معروف موسیقی در آمریکا دعوتنامه ای برای ادامه تحصیل موسیقی به او ارسال می کند و مسئولان شهر از این مسئله خیلی خوشنود می شوند و پول سفر دیوید را فراهم می کنند . اما وقتی دیوید ذوق زده دعوتنامه را در خانه برای پدرش می خواند و منتظر خوشحالی پدر می شود، پدر با خشم به سوی او رفته و نامه را از دستش می قاپد و همانجا جلو چشم خواهران و مادر دیوید توی آتش می اندازد . گریه و زاری و التماس دیوید، دیگر اعضا خانواده و حتی مسئولین شهر برای راضی کردن پدر که با سفر دیوید به آمریکا موافقت کند به جایی نمی رسد و همین، تلاطم روحی و شکست شدیدی را در جان و روان این کودک حساس می کارد که تا آخر عمر عذابش می دهد و عدم اعتماد به نفس و حقارت را در او جاودانی میکند.

اما دیوید در شهر زادگاهش، که شهری در استرالیا است، همچنان محبوب است و همه از نوازندگی اش تعریف می کنند. تا به سن جوانی که می رسد و اینبار از آکادمی موسیقی لندن یک دعوتنامه دریافت می کند . نتیجه را خودتان حدس بزنید : بله، دوباره پدر مخالفت می کند . اما این مرتبه دیوید زیر بار زور و ناحقی پدر نمی رود و می گوید: «من آنقدر بالغ شده ام که بتوانم برای خودم تصمیم بگیرم»، و بار سفر به لندن را می بندد .اما شیارهایی که فشارها و تضییقات روحی پدر در کودکی بر جان و روان او بجاگذاشته اند، به این زودیها از بین رفتنی نیستند و بالاخره دیوید را دچار اختلال روانی میکنند . وقتی معلم موسیقی او در لندن در جریان یکی از تمرینات از او می پرسد که آیا واقعآ مطمئن است که می خواهد قطعه ای از رحمانوف را اجرا کند، دیوید جواب می دهد: «راستش من تو زندگی در باره هیچ چیزی مطمئن نیستم». و این جواب، انعکاس همان تربیتی است که به او فرصت و مجال اظهار .وجود داده نشده و همیشه برایش تصمیم گرفته اند و ... ، و در نتیجه اعتماد به نفس ندارد، نمیتواند تصمیم بگیرد و همیشه مردد است، و این، البته درد کمی نیست.

دیوید به انگلستان می رود اما شبح پدر و تربیت او تنهایش نمی گذارد . در نتیجه وضعیت روانی اش روز به .روز بدتر می شود، تا جایی که تربیت نادرست خانوادگی دیوید، از وی که می توانست یک موسیقیدان معروف و مشهور جهانی شود، دیوانه ای می سازد سرگردان در خیابانهای لندن.

دیویدِ سرگشته اما موسیقی را در خون خود دارد و به هر بار و کافه ای که گذارش می افتد پشت پیانو می رود و برای مشتریان به اجرای موسیقی می پردازد و همین باعث می شود که خیلی ها به درستی حدس بزنند که این جوان،«معلول روانی» عادی نیست . تا بالاخره خانمی حساس، بیشتر به مسئله کنجکاو می شود و بین آنها دوستی برقرار می شود و این خانم با حوصله و عاشق موسیقی، با ظرافت خاصی به تشویق و تقویت استعداد هنری دیوید می پردازد و کوشش می کند که التیامی باشد بر شیارها و زخمهای روحی- روانی دیوید . آنها به هم دل می بندند و با هم ازدواج میکند و در آخر، قدرت عشق تعادل روحی و روانی را به دیوید باز می گرداند.


مشاهده فیلم تاثیر زیادی روی من گذاشت. به یاد اخبار مربوط به افزایش تعداد خودکشی جوانان در روزنامه ها افتادم، و به این اندیشیدم که چه چیزی در جامعه ما این همه جوان را آنقدر مستاصل و بیچاره و ناتوان می کند که تاب تحملشان تمام می شود و مرگ را بر زندگی در چنین اجتماعی ترجیح می دهند؟ و به این فکر فرو رفتم که چه تعداد از این جوانان ممکن است همجنسگرا باشند، فکر کرده اند فقط خودشان اینطور احساسی دارند و از ترس و شاید هم شرم به زندگی خود خاتمه داده اند . دلائل را هم شما می دانید و هم م ن . اما آیا نباید کاری کرد؟ منظور من از«کاری»، این نیست که به خیابان بریزیم و فریاد بزنیم، منظور من این است که ما حداقل می توانیم از هم حمایت کنیم، دوستان خوبی برای هم باشیم، به همدیگر مهربانی کنیم و برای افرد همجنسگرای جامعه خود فرصت و امکان این را فراهم کنیم که اگر در جمع خانواده و اطرافیان خود احساس تنهایی کردند، بتوانند از آنها فاصله گرفته و وارد حلقه دوستان هم احساس خود شوند. مجلات و اطلاعات جنسی که داریم را تا آنجا که می توانیم به دیگران برسانیم. کسی چه میداند، شاید دوست نزدیک، برادر یا خواهر، معلم، همکلاسی یا حتی فروشنده مغازه ای که به آن سر می زنیم، احساس ما را دارد ولی دستش به جایی بند نیست که بتواند اعتماد به نفس و استقامت او را تقویت کند پس بهتر نیست بکوشیم همدیگر را پیدا کنیم و برای هم دوستان و یاران باوفا و پایداری باشیم و مرهمی بر زخم های هم نهیم؟ امیدوارم همه چنین کنیم...

(راستی، در سرچ گوگول می توانید اطلاعاتی در باره این فیلم بدست بیاورید.)

حرف های شما

سلام، امیدوارم که تو کارتون موفق باشید ، ولی من میخوام بدونم تو جمهوری اسلامی ایران چطور ممکنه که ما همجنسگراها، مجله ی همجنسگرا دریافت کنیم؟ شاید شما یادتون رفته که تو ایران زندگی میکنیم . بهرحال من علاقه دارم. که این مجله را دریافت کنم ولی نمیخوام برام مشکلی ایجاد بشه.

ماها: ما شما را درک می کنیم و دلمان نمی خواهد کسی به واسطه ما دچار مشکلی شود، اما دلیل انتشار مجله را، با توجه به وضعیت کشور، در مطلب «سخن سردبیر » شماره اول که برایتان ارسال شد توضیح داده ایم و امیدواریم قانع کننده باشد . نکته ای که بد نیست به آن اشاره کنیم این است که سکوت، صحبت نکردن و عدم طرح مسئله همجنسگرایان کمکی به حال ما که نمی کند هیچ، تازه به ادامه برداشت های غلط در باره ما و ادامه ناآگاهی جامعه از حقوق ما هم کمک می کند .تاریخ ما خود بهترین گواه این ادعاست . در ایران، همجنسگر ایان به هر دلیلی قرن ها سکوت کردند و به هیچ جایی هم نرسیدند .در عوض ، این چند سال اخیر است که از برکت اینترنت و ... مقدار ی روشنگری شده و به همان نسبت هم آگاهی از مسائل ما بهتر شده است . پس نتیجه میگیریم که سکوت چاره و راه حل مشکلات نیست. مهم این است که به نیروی خود، و ادعایی که می کنیم آگاهی داشته باشیم و مقداری اراده چاشنی آن کنیم، آن وقت، طی طریق و مواجهه با موانع کار چندان سختی نخواهد بود . اگر ما همجنسگرایان ایران (و یا هر اقلیت سرکوب شده دیگر)، در راه رسیدن به حقوق خود تلاش نکنیم، کسی دلش برای ما نمی سوزد . مگر همجنسگرایان کشورهای دیگر که آزادی خود را بدست آورده اند کار دیگری انجام داده اند؟ ما با انتشار ماها ، نه آزادی کسی را سلب کرده ایم و نه کسی را به زور به مطالعه مجله خود وادار کرده ایم ، و نه حرف ناحقی زده ایم . هیچ میدانی که سکوت در برابر سرکوب ، اگر به معنای همراهی با سرکوب کنندگان نباشد، نوعی تآئید آن محسوب می شود؟ از طرف دیگر، صرف اطلاع و آگاهی از حقوق، خود مشکل را حل نمی کند، بلکه برای رسیدن به آزادی و حقوق خود باید آگاهی را در خدمت تلاش برای دستیابی به آزادی قرار داد . ما با انتشار مجله، علاوه بر آگا هی رسانی و نزدیک کردن همجنسگرایان کشور به همدیگر، همچنین به سرکوب کنندگانمان یک «نه» بزرگ هم گفته ایم و اعلام کرده ایم که تسلیم فشار آن ها نمی شویم . حالا دیگر با خود جامعه همجنسگرایان و اقلیتهای جنسی است که با حمایت (و یا عدم حمایت) خود از .مجله نشان دهند که تا چه اندازه آمادگی دارند برای اهداف خود متحد شوند و کار دسته جمعی انجام دهند.

سلام، آیا کتابی در باره مسائل جنسی هست و اگه هست چطوری میشه پیدا کرد؟

ماها :اگر کتاب در مورد مسائل جنسی بطور عام مد نظر شما باشد، تعداد خیلی محدودی کتاب در اینباره در سال های اخیر در کشور چاپ شده اند که با مراجعه به کتابفروشی های معتبر ( بخصوص در تهران و شهرهای بزرگ) قابل دسترسی هستند اما یادت باشد که از فروشنده .بخواهی که در یافتن اینگونه کتابها بهت کمک کند اما اگر کتاب در مورد همجنسگرایی من ظورت باشد، ما چیزی سراغ نداریم. حدود دو سال پیش کتابی به اسم «شاهد بازی در ادبیات فارسی» به قلم سیروس شمیسا و توسط انتشارات فردوس در تهران چاپ شد که به همجنسگرایی مربوط میشد، اما بلافاصله سانسورچیان دستور جمع آوری این کتاب را صادر کردند . همینجا از خوانندگان تقاضا می کنیم که اگر نسخه ای از این کتاب را دارند، در اختیار ما بگذارند .ما میتوانیم در هر شماره ماها بخش هایی از آن را چاپ کنیم (امیدواریم آقای شمیسا مانعی نداشته باشند)

سلام، میخواستم بپرسم حالا که سایت های همجنسگراها تو ایران سانسور شده اند، آیا شما میتوانید آگهی آشنایی در مجله خود چاپ کنید؟ البته من نمیدانم . چطوری، ولی طوری که از کنترل خارج نشود.

ماها: هیچ مانعی برای چاپ آگهی های آشنایی خوانندگان در مجله ماها وجود ندارد . اگر دوستانی قصد چاپ آگهی آشنایی با هدف دوست یابی دارند، می توانند آگهی خود را برای ما ارسال کنند . ما آگهی و ایمیل و شهر محل زندگی آگهی. دهنده را چاپ می کنیم تا علاقمندان بطور مستقیم با ایشان تماس بگیرند. ما در کنار صفحه مربوط به آگهی ها چند نکته در مورد رعایت مسائل امنیتی خواهیم نوشت، ولی مسئولیتی درباره نتیجه و عاقبت کار تقبل نمی کنیم.

من یک پسر 25 ساله هستم و با یکسری کلمات زیاد آشنا نیستم . لطفآ میشه بیشتر برام توضیح بدین. به کسی که کون میده چی میگن و به کسی که کون میکنه چی میگن؟

ماها: در زبان فارسی ، اصطلاحا به کسی که کون می دهد مفعول گفته می شود و به کسی که کون میکند فاعل. اما این دو اصطلاح علاوه بر ابهامات و نارسائی های زیادی که دارند، مانع بازتر شدن اذهان هم هستند. با چند مثال مسئله را بازتر کنیم . فرض کنید فردی روی کمر می خوابد و فرد دیگری روی آلت او نشسته و با بالا و پائین رفتن خود عمل سکسی - جنسی را تا آخر ادامه می دهد .اگر به اصطلاحات فاعل و مفعول بر اساس کسی که کون می دهد یا کون می کند بسنده کنیم ، فرد روی کمر خوابیده فاعل است و دیگری مفعول .اما مگر باز در زبان فارسی فاعل را کننده کار و مفعول کسی که کاری روی آن انجام می شود تعریف نمی کنند؟ خوب تو شکل .عمل که در مثال بالا آوردیم آن فرد که روی آلت دیگری نشسته و بالا - پائین رفته ، در عمل فاعل بوده و کاری بر اون یکی (اصطلاحآ فاعل ولی در نفس عمل مفعول) انجام داده است.

مسئله مهم دیگر اینکه اکثرآ فکر می کنند که در یک رابطه دو جنس با هم ، حتمآ یکی کون م ی دهد و یکی کون می کند، در حالی که این ذهنیت هیچ تطابقی با واقعیت های موجود در روابط همجنسگرایان ندارد . آمار دقیق نداریم اما شاید بشود گفت که اکثریت بزرگی از همجنسگرایان در روابط جنسی خود نه مفعول هستند و نه فاعل و نه علاقه ای به اینکار دارند و در رابطه جنسی خود هیچ عمل دخولی انجام نمی دهن د ، و عمل جن س ی آنها شامل بوسیدن (از جمله بوسه های عمیق)، نوازش همدیگر، رد و بدل کردن حرفهای تحریک کننده، سکس دهانی (ساک زدن برای همدیگر با کاندوم و در اشکال و حالتهای مختلف)، لیسیدن بدن همدیگر، تحریک آلت تناسلی همدیگر با دست و جلق زدن برای هم، ماساژ بدن همدیگر و ... تا به انزال یا همان اوج لذت جنسی برسند . این بدان معنا نیست که همه این کارها را می کنند، اما از بعد از پیدا شدن بیماری ایدز، برای جلوگیری از انتقال بیماری و حفظ سلامت خود و شریک جنسی، گرایش به اینگونه سکس(بدون عمل دخول) افزایش چشمگیری در بین همجنسگرایان داشته است . اگر ما چند اصل مهم را در زندگی خود رعایت کنیم این اصطلاحات جایی در ذهنیتمان نخواهند داشت: اول اینکه خود و احساس و نیاز خود را خوب و کامل بشناسیم. دوم اینکه در هنگام برقراری رابطه با دیگری، صریح و علنآ اعلام کنیم که چی دوست داریم و چی دوست نداریم و قبل از دست زدن به عمل با هم به توافق برسیم. در حین عمل اگر طرف نخواهد مرزها و حدود مورد توافق را رعایت کند، از اعلام نارضایتی خود و قطع کار ترسی نداشته باشیم و خود نیز حد و مرز طرف را کاملا رعایت کنیم. هر نوع زور یا پا فشاری در یک رابطه ، بوی نابرابری و نا عادلانه بودن آن را می رساند .( منظور ما روابط سادومازوخیستی که باز بر اساس توافق و کدهای معینی بین دو طرف صورت می گیرد نیست.) و نکته آخر اینکه رسوبات و تعالیم من درآوردی بجامانده از تربیت خانوادگی - اجتماعی که هیچ مبنای علمی ندارند را از سر خود دور کنیم تا نیروی جنسی ما منبع لذتمان شود، نه مایه رنج و غصه .

توجه به نکات بالا ، دیگر اصطلاح فاعل و مفعول یا کون ده و کون کن را بی رنگ و بی معنی می کند .در عوض فرهنگ انتخاب بر اساس نیاز، حق فردی و لذت متقابل را در روابط جنسی امان جایگزین آن می کند شاید گفتن این نکته هم بد نباشد که در کشور ما هستند همجنسگرایانی که بقول خودشان فقط می کنند و نه تنها خود را همجنسگرا نمی دانند بلکه بیشتر از همه به تحقیر و جوک گویی درباره همجنسگرایان می پردازند. این افراد با چنین افکاری، تنها کهنه اندیشی و سنتی بودن خود را نشان می ده ند و بس. چون در اجتماع ما به غلط حقوق بیشتری به مردان داده شده و برای زنان ارزش کمتری قائل. شده اند، خیلی از همجنسگراها هم در روابط خود به «مفعول» به عنوان یک زن ، و در نتیجه کم ارزش نگاه می کنند .اگر ما نگاه خود را انسانی کنیم آنوقت دیگر از این مسائل نخواهیم داشت.

فدریکو گارسیا لورکا

Federico Garcia Lorca

(1898 - 1936)

نوشته : فرانسیسکو سوتو

http://www.glbtq.com

برگردان:

حمید پرنیان ، بیست متری جوادیه، 14 شهریور 1383

MAHA 2 img2.jpg

ماها: لورکا هم شاعر بود و هم نمایشنامه نویس، اما در ایران بیشتر او را یک شاعر می دانند تا یک نمایشنامه نویس .در حالی که در زادگاهش و حتی در کشورهای دیگر هر دو بخش تولیدات هنری .لورکا معروف اند . دلیلش شاید این باشد که لورکا توسط یک شاعر ایرانی (احمد شاملو ) و با کیفیت عالی ترجمه به ما معرفی شده است، به خصوص شعر «ساعت پنج عصر بود».

فدریکو گارسیا لورکا ، در سراسر جهان، برجسته ترین شاعر غزل سرا و نمایش نامه نویسِ قرن بیستم .اسپانیا شناخته شده است . شعرها و نمایش نامه هایش به بیش از دوازده زبان ترجمه شده است و موضوع مطالعه ی منتقدینِ سراسرِ دنیا است.

کتاب هایش پیوسته به فروش می رسند، و نمایش نامه هایش هرساله اجرا و ستوده م ی شوند. از هنگام قتل اش در سال 1936 به دستِ نیروهای فاشیستیِ اسپانیا، لورکا تبدیل به قهرمانِ تراژیکِ افسانه ای شده است.

بسیاری از جدال های ادبی ای که پیرامون لورکا وجود دارد، به گونه ای ظریف، با موضوعات و مسائل همجنسگرایانه ی موجود در آثار لورکا پیوند دارد که در این مورد عامدانه سکوت شده و پوشیده نگاه داشته شده است تا با این کار «لکۀ» ننگی بر آوازه ی یکی از تحسین برانگیزترین شاعرانِ اسپانیا نگذارند؛ در میان آنها، رژیمِ فرانکو (رژیم حکومتی معاصر با لورکا)، خانواده ی لورکا، ذهنیتِ همجنسگراستیزانه ی پژوهشگرانی که زندگی شان را وقفِ مراقبت و نگهداری از آثار لورکا کرده بودند اینک هم نقدگرایی ای که تمایلات هومواروتیک (شهوتِ جنسیِ همجنسگرایانه) را در بررسی زندگی و آثار لورکا شامل میداند، را رد می کنند.

لورکا در نیویورک و کوبا

پس از رخ دادن آنچه معمولا «بحرانِ مبهمِ عاطفی» بیان شده است (که در واقع، افسردگیِ ناشی از ردِ جنسیِ لورکا از سوی دالی و روابطِ جنسیِ آشوب زده و توفانی با پیکره سازی جوان به نام امیلیو آلادرین پروجو ، بود) لورکا در سال 1927 به نیویورک مسافرت کرد . این مسافرت الهام دهنده ی کوتاه ترین قطعه های شعریِ او، و سرانجام مجموع های با عنوانِ «شاعر در نیویورک» (1940) شد .پس از ترکِ نیویورک، لورکا سه ماه را در کوبا گذراند، جایی که او رویایِ دیدارش را داشت . مطابقِ گزارشاتِ خودش، این سه ماه شادترین روزهای تمام زندگ یاش بود.

آثارِ همجنسگرایانۀ آشکار

در پیِ اقامتش در نیویورک و کوبا، لورکا جسارت و تهورِ بیشتری در بازنمایی و نمود دادنِ همجنسگرایی از خود نشان داد. دور از خانواده و ارزش هایِ سنتیِ اسپانیا، او قادر بود تا نوشتن در موردِ آثارِ همجنسگرایانه ی .آشکارترش را آغاز کند : «قصیده ای برای والت ویتمن»، نمایشنامه ی دراماتیکِ «جمهور»، و کاری ناتمام با عنوانِ «ویران سازیِ فساد».

«قصیده ای برای والت ویتمن » به سال 1934 با تیراژِ پنجاه تایی در مکزیکو منتشر شد، ولی این اثر در طول زنده بودنِ لورکا هرگز در اسپانیا منتشر نشد. این شعر، مخالفتِ شعریِ او را با همجنسبازی آشکار میکند . این قصیده بر اساسِ لحنی اخلاقی، تمایزی پررنگ میانِ عشقِ پاک و نابِ همجنسگرایانه و تمایلِ جنسی هرزه گونه ی .همجنسگرایانه ایجاد می کند. این اثر بر والت ویتمن ، دوستدارِ طبیعت، تمرکز می کند، مقامِ امورجنسی را پست می کند، و به «Maricas» یا همان همجنسگرایانِ زنانه (اواخواهرها) مربوط می شود.

«جمهور» به بررسیِ تمایلِ جنسیِ همجنسگرایانه ی سرکوب شده می پردازد و به همان سان به دفاع از حقوقِ فردیِ افراد به آزادیِ شهوانی (آزادیِ تمایلات و خواهشهای جنسی).

لورکا، «جمهور»، آزمایشی ترین نمایش نامه اش، را متعلق به دسته ی «تئاتر ناممکن» می دانست . او «ویران سازیِ فساد» را نیز به این دسته متعلق می دانست. اگرچه امروزه تنها صفحه ی نخستِ این نمایش نامه باقی مانده است ولی لورکا آن را ظاهرا در قالبِ نمایش نامه ی تک پرده ای نوشته بود . موضوعِ این نمایش نامه، .همان طور که لن گیبسون می گوید، «تمایلاتِ جنسیِ انجمنِ برادرانه ی همجنسگرایان که همکاری می کنند تا فرهنگِ جهان را بسازند» می باشد.

بازگشت به اسپانیا و مرگِ شاعر

در1930 ، اسپانیا در ناآرامی و کشمکشِ سیاسی بود که لورکا به اسپانیا بازگشت. از 1930 تا 1936 ، او به .گونه ای شگفت برانگیز، برخی از کارهایِ بهت ر شناخته شده اش را نوشت : «عروسیِ خون»، «سوگواری برای ایگناسیو سانچز مخیاس»، «یرما»، و «خانه ی برناردو آلبا» در هجدهم ژولایِ 1936 ، ژنرال فرانسیسکو فرانک و و یولدی اورگاز کنترلِ لاس پالماسِ جزایرِ قناری را به دست گرفتند، و رخدادی که آغازگرِ جنگِ شهریِ خونینی شد که تا 1939 به طول کشید .روزهای پیش از این رخداد، لورکا، که در مادرید زندگی م ی کرد و از خشونتِ روزافزون و از دست دادنِ سرمای ه اش در هراسِ زیاد بود، تصمیم گرفت به گرانادا بازگردد و با خانواده اش باشد.

ولی امنیت، آنجا هم وجود نداشت. در بعدازظهرِ شانزدهمِ آگوست، او به دستِ تندروانِ فاشیست دستگیر شد، .و پس از دو یا سه روز، بدون هیچگونه اتهام یا محاکمه ای رسمی، با گلوله کشته شد و در گوری بی نشان نزدیک دهکده ی ویزنار به خاک سپرده شد.

در این روزها، جزئیاتِ دقیقِ مرگِ لورکا ناروشن و مبهم بود . نزدیک به چهل سال، رژیمِ فرانکو، به گونه ای موثر، پیرامونِ مرگ نویسنده سکوت کرد . اینکه چرا چنین نویسنده ی شگفت آور و انسانی که دارایِ افسونی ناب، هوش و لطافت طبع، و قو ه ی خیالِ سرشاری بود بایستی این گونه وحشیانه کشته می شد را فقط با ذهنیتِ فاشیستیِ ستیزه گری که دشمنِ شهرت و شناسائیِ شاعرِ آزادی خواهِ همجنسگرا است می توان توضیح داد، شهرت و شناسائی ای که از گرانادا ملی و فراملی شد.

لن گیبسون ، در زندگی نامه ی مستندی که از لورکا نوشته است، می نویسد : «در میانِ قاتلین ... جان لوئیس ترسکاستر و هم بود ...کسی که پس از آن صبحی که در گرانادا او تنها کمک کرده تا لورکا را به آتش ببندند، رجز می خواند که با یک محاسبه ی دقیق، دو گلوله را به کپل های او زده است، چرا که او یک «کونی »(Queer) بوده».

اگرچه برای کشتنِ لورکا دلایلِ بسیاری ذکر کرده اند (مانند آزادی خواهی اش، سرکشی علیه ارز شهای سنتی، تمایلاتِ .کمونیستی اش)، شواهدی که همجنسگرابودنِ او را اثبات می کند هم در انگیزشِ کسانی که او را شکنجه دادند و کشتند ب یتاثیر نبود.

پنهان بودگیِ همجنسگراییِ لورکا

مذهبِ کاتولیکِ سنتیِ تفتیش گرانه ی حاکم بر اسپانیا، مجاز دانستنِ امورجنسیِ ناسازگار با اخلاقیاتِ مسیحی غالب را مردود می دانست. این محیطِ نامداراگرانه (و متعصب)، به خوبی، ترس و هراسِ لورکا را توضیح می دهد و این که او را مجبور سازد تا همجنسگرایی اش را هم در زندگی شخصی و هم در آثارش پنهان بدارد.

لورکا، حتی، از کاربردِ کلمه ی «همجنسگرا» در زندگی مردمی (حوزه ی عمومی) اش یا در نوشته های اش .پرهیز می کند؛ متن ها و نام ه هایِ او تنها از سکوتها و امور محرمانه نگه داشته شده سخن می گوید .اینک، سکوت اش، نیمچه گفته های اش، و اشاراتِ کنای های (و تلویحی) اش، از صدایی می گوید که خواننده به دقت به آن گوش می دهد.

برای نمونه، «قصیده ای برای والت ویتمنِ » مشهورش، صدایی شعرگونه است که به سکوت کردنِ او درموردِ تمایلاتِ همجنسگرایانه اش اشاره دارد : «مردانی با نگاهی سبز / که انسان را دوست دارند ، / و لب هایِ خود را در سکوت آتش م ی زنند،» در زندگیِ عمومی، لورکا مجبور است تا از تمایلِ همجنسگرایانه انتقاد کند و تنها از آن به گونه ای غیرمستقیم سخن گوید.

واکنش هایِ انتقادی به همجنسگراییِ او

حتی پس از مرگش، همجنسگراییِ لورکا، شدیدا، در اسپانیا پوشیده ماند . اگرچه این سکوتِ او در طولِ حکومتِ رژیمِ محافظه کارانه ی فرانکو ممکن است قابلِ فهم باشد، ولی حتی پس از مرگِ فرانکو در 1975 هنوز هم بسیاری از منتقدان برای اشاره به همجنسگراییِ لورکا و پیوندهایی که همجنسگراییِ او با آثارش داشته تمایلی نشان نمی دهند.

نخستین مطالعات و بررس ی ها در راستایِ چنین کاری، کتابِ «لورکا :انگاره ای همجنسگرایانه » نوشتۀ پل بیندینگ و منتشرشده به سالِ1985 ، و همچنین کتاب « Federico García Lorca y la cultura de la homosexualidad masculina» نوشته ی آنجل ساهوکوییلو که رساله ای پزشکی است می باشد.

در حالی که کتابِ بیندینگ در این حوز ه ی مطالعاتی، اثری مقدماتی است و دچار اشتباهاتِ زیادی شده است، کتابِ ساهوکوییلو دارایِ دقت و سخ ت گیریِ دانشگاهی و علمی است و در بیشترِ بخش های آن، به خوبی، از دانش پژوهانِ لورکاشناس استفاده شده است . اینک، همان گونه که ساهوکوییلو در این مطالعه تصدیق م ی کند، به .مدتِ بیش از پنجاه سال هیچ کس تلاش نکرد تا به مطالع ه ی همجنسگرایی در آثارِ لورکا بپردازد، چرا که با این کار نویسنده را به «نامعتبر، بدجنس، بدچشم (و حسود)، و فاسد (و شرم آور) بودن» متهم می کردند.

در میانِ بسیاری از بخ ش هایی که او مورد بررسی قرار داد و بینش هایی را در این موضوع ایجاد کرد، تحلیلِ پنج قطعه شعر وجود دارد که روشن می سازد چگونه این شاعرِ اندلسی زمینه ها و موضوعاتِ همجنسگرایانه را در متنِ اشعارش رمزگونه بیان کرده است.

تز (و برنهاد ِ) ساهوکوییلو این است که شعرسراییِ مبهمِ لورکا، که با ابهام و زیباییِ مکررِ غزل گونه ای که .دارد، از طریقِ کاربردِ اشار ه ها و ارجاعاتِ افسانه شناختی و نمادهای ارجاع دهنده (و برگرداننده به چیزی دیگر)، تمایلِ همجنسگرایانه ی لورکا را رمزگونه می کند.

ساهوکوییلو همچنین نامه هایی از بایگانیِ لورکا عرضه می کند در این که غیرعادی نیست که بشنویم این شاعر دردهایش را به گونه ای بیان کرده است که گویی قادر به نشان دادنِ آشکار و بی پرده ی عواطف و احساساتش نیست: «همه چیز در ش ا عریِ من همچون امری اسفبار و غم انگیز به نظر می آید که مجبورم بیانش نکنم یا اینکه نمی توانم آنچه را که می اندیشم بیانش کنم» .چنین عبارات و جملاتی نشان دهنده ی یک تن دردادنِ شخصی است، آنچنان که پیآمدِ اجبار (و ناچاری) برای زندگی کردن با ارزش های جامع های که از نظر اخلاقی او را نمی پذیرد این است.

غزلِ عشقِ تاریک

«غزلِ عشقِ تاریکِ» لورکا، که در نوامبر 1635 نوشته شده و به دستِ خانوده اش توقیف شده (و پنهان شده) بود، برای نخستین بار در چاپی پنهانی به تعداد 250 نسخه و در دسامبر 1983 منتشر شد . در پیِ این انتشارِ .مرموز، خانواده ی لورکا آشکارا تحت فشار قرار گرفتند تا سرانجام به طور رسمی این یازده غزل را در مارسِ 1984 در روزنامه ی اسپانیاییِ ABC منتشر کنند.

خود این شعرها، در اینکه رابطه ی جنسی یا جنسیتِ مورد علاق ه ی لورکا هیچگاه به روشنی مشخص نشده است بیشتر مورد بحث نبودند، حتی بیشتر از عنوان و نامی که بر این مجموعه ی اشعار قرار می دهد .خانواده ی لورکا .می خواست تا این مجموعه ی اشعار را «غزلیات» یا «غزلیات عاشقانه » بنامد، و سرانجام با نام دوم (غزلیات عاشقانه) این مجموعه را در ABC و در نسخ هی ویرایشیِ 1986 مجموعه کامل آثار لورکا منتشر کرد.

عنوانِ «غزلیاتِ عشقی تاریک»، آشکارا، مفهومِ فرعیِ همجنسگرایانه ای دارد که توقیف شده است. اگرچه درست است که لورکا هیچ سند و مدرکی در تائیدِ این عنوان بجا نگذاشت، ولی افرادی که با این مجموعه شعر به خوبی آشنایند بر این باورند که این عنوان همان عنوانی بود که لورکا از آن برای اشاره به این مجموعه شعر استفاده می کرد.

کامیابی و پیروزیِ لورکا

لورکا، به عنوان شاعر و نمایش نامه نویس، از وسعت نظرِ موضوعی و استعدادِ تکنیکی برخوردار بود. اگرچه هیچ تردیدی وجود ندارد که در دوران کودکی اش در اندلس نشانی بر حساسیتِ هنریِ او برجا گذاشته است، شاید بزرگترین کامیابی اش، توانایی او برای پرهیز از تجملاتِ سبکِ خودمانیِ سطحی بود و به جای آن تلفیقِ استادانه ی موضوعاتِ مردمیِ سنتی (همچون کولی های اندلسی، موسیقیِ فلامینکو، گاوبازها، شهرِ گواردیا، و... ) با حساسیت و پاسخگوییِ درخشانِ مدرنی که سبکِ او شد و این موضوعات را تا سطحِ جهانی بالا برد.

لورکا با شرح اش از کولی ها در «شهرِ گواردیا » ی فاسد («آوازهایِ کولی ها » و «شعرِ ترانه ای عمیق »)، ستمدیدگیِ سیاهان در هارلم (بخشِ دوِ «شاعر در نیویورک»)، و سرکوبیِ جنسیِ زنانِ اندلسی («عروسیِ خون » و «خانه ی برناردا آلبا »)، پیکرها (و افرادی) را به تصویر می کشد که «حاشیه نشین شده» (Marginalized) هستند و همچون .همجنسگرایان، از دشمنیِ اخلاقیِ غالبی که وجود دارد مورد آزار هستند و نمی توانند بیانی آزاد و باز از تفاوت بدهند.

یک تجربه: حرف بزنید!

سلام به همه خوانندگان ماها.

وقتی شماره اول ماها رو خوندم، یکی از بخش هایی که منو بیشتر از همه تو فکر برد، بخش «یک تجربه » بود و ماجرای برخورد اون آقا با خونواده اش درباره همجنسگرایی . این ماجرا، منو بلافاصله یاد تجربه ی مشابهی انداخت که خودم در اینباره داشتم. تجربه ای که هرچند تا چند روز منو عذاب داد، ولی بعد از اون تبد یل به یکی از بهترین خاطراتم شد....

(قبلا از همه شما عزیزا به خاط ر صراحتی که شاید در بیان بعضی کلمات نامناسب به کار میبرم معذرت میخوام، ولی فکر میکنم گفتنشون برای درک بهتر مساله لازمه.)

من حسین هستم و یه جوون 20 ساله ام که سال گذشته، برای آشنایی با محیط کار (کارآموزی)، تو یه شرکت مشغول به کار شده بودم .شرکت دارای بخش های جداگانه بود و هر بخش، اتاق مخصوص به خودش رو داشت که تو هر اتا ق 6-5 نفر مشغول به کار بودن . این موضوع باعث شده بود که بین اعضای هر گروه، یه صمیمیت خاص و توام با احترام برقرار بشه، به طوری که دیگه مثلا من تازه کار، با کسی که واقعا در کارش استاد بود، باهم خیلی راحت بودیم و به دور از سلسله مراتب موجود، برخورد کاملا صمیمانه ای با هم داشتیم. توی شرکت ما، هر روز ظهر از ساعت 1 تا 2 ، وقت استراحت و نهار و این حرفا بود. وقت نهار که میشد، سر میز، غذاهامون (اکثر دوستای من با توجه به متاهل بودنشون غذای خونگی رو ترجیح میدادن و با خودشون غذا میاوردن) رو به هم تعارف .میکردیم و سعی میکردیم با صحبت های متفرقه و گفتن جُک یا خاطرات شیرینمون، خستگی کارو از تن و ذهنمون خارج کنیم.

یه روز، همینجوری که داشتیم میگفتیم و میخندیدیم، کم کم بحث کشید به خاطرات خدمت (سربازی ) و هرکی یه چیزی میگفت. تو اتاقمون، یه آقایی بود به اسم آقای ک. که آدم خیلی فهمیده و واقعا باشعوری بو د همینجوری که داشتیم صحبت میکردیم، این آقا یه حرفی زد:

شنیده بودم که میگفتن وقتی میری سربازی، اولین چیزی که میبینی، آدمای کونی ان! من باورم نمیشد، ولی وقتی رفتم سربازی، روز اول نه، روز دوم یکشون رو دیدم!

قبلا چند بار دیگه هم این بحث پیش اومده بود و هربار هم من خواسته بودم حرف بزنم، ولی همش میترسیدم که نکنه سوتی بدم و !!.... ولی این بار (و البته با توجه به اینکه به منطقی بودن دوستم اطمینان داشتم،) نتونستم ساکت بمونم و بی اختیار جمله ای از دهنم پرید:

-این حرف شما اصلا درست نیست .نباید این مساله رو اینجوری بگین.

تو یه لحظ ه ، سنگینی نگاه های 4 نفر دیگه رو روی خودم حس کردم ! انگار که روشنایی خورشید رو انکار کرده بودم ! کاملا متوجه شدم که هیچکس انتظار شنیدن این حرف رو از من نداشته .تو دلم به خودم گفتم لعنت به تو پسر، بی موقع عجب حرف زدی! اما دیگه کار از کار گذشته بود و دوستام با چشمای گرد منتظر بودن دلایل این حرف منو بشنون! دلمو زدم به دریا گفتم هرچه باداباد! حالا که شروع کردی، باید تا آخرش بری:

ببینید آقای ک. ، این حرف شما مثل این میمونه که شما به صرف دیدن مثلا یه خانم بدکاره، بگین همه زنها اینطور هستن....

.....ما من که حرف بدی نزدم، واقعیت رو گفتم......

نه، اتفاقا شما نکته مهمی رو در این میون نادیده گرفتین . تا حالا از خودتون پرسیدین که چرا یه آدم، اونم تو یه همچین جامعه ای، حاضر میشه تن به کاری بده که باعث - بشه بقیه دربارش اینطوری حرف بزنن؟

خب .....مممممم ......نمیدونم.......

میدونید، منم تا چندماه پیش مثل شما فکر میکردم... {به دلایلی که همه تون بهتر از من میدونین، مجبور بودم از زبون یه فرد غیرهمجنسگرا حرف بزنم!!!} منم فکر میکردم اینجور آدما، باید - واقعا آدمای بیخودی باشن که حاضر به این کار میشن، تا اینکه چندماه پیش یه طور اتفاقی به یه وبلاگی برخوردم که واسه ی یه فرد گی بود. به فارسی بهش میگن همجنسگرا . بذارید اول براتون بگم همجنسگرا یعنی چی .. ببینین، از نظر گرایشات جنسی، برخلاف اون چیزی که خیلیا تصور میکنن، فقط گرایش به جنس مخالف وجود نداره . یعنی اینجوری نیست که همه دنبال جنس مخالف خودشون باشن و هستن آدمایی که به همجنس خودشون گرایش دارن . مثلا یه زن به زن دیگه، یا یه مرد به یه مرد دیگه . این موضوع از نظر علمی هم ثابت شده و تو خیلی از کشورای پیشرفته، یه مساله پذیرفته شده اس . البته منظورم از این ک ه میگم «گرایش جنسی»، فقط به خاطر دسته بندی جنس مرد و زنه و منظورم فقط روابط جنسی (سکسی) نیست .داشتم میگفتم، تو این وبلاگ، یه پسر همجنسگرا، دست به نوشتن خاطرات خودش زده بود که من با خوندنشون، واقعا چیزای جدیدی یاد گرفتم ... تو وبلاگش قصه تلخ زندگی خودش رو گفته بود و ....قصه عش قی که به یه پسر دیگه داشت ولی به خاطر طرز تفکر جامعه مون نتونسته بود اونو ابراز کنه و در نهایت عشق بی نتیجه و تلخی داشت....

یه نگاهی به دور و برم انداختم، همه دوستام درحالی که داشتن به آرومی غذاشونو میخوردن، با دقت زیادی به حرفای من (که کاملا براشون تازگی د اشت) گوش میکردن و به همین خاطر باید خیلی مواظب میبودم که مبادا حرف اشتباهی از دهنم خارج بشه که بعدا برام تولید دردسر کنه!

خودتون هم قبول دارین که جامعه ما از نظر فرهنگ جنسی، اصلا در سطح خوبی نیست، به همین خاطر، خیلیا از جمله شما یا حتی خود من تا چندماه پیش، اصلا نمیدونستیم همجنسگرا یعنی چی و همجنسگرایی یعنی چی! ولی من الان دیگه اون دید سابق رو ندارم و به خواسته های همچین آدمایی احترام میذارم . چون با خوندن حرفای اون پسر ، کنجکاو شدم و بیشتر رفتم دنبال این موضوع و به چندتا وبلاگ دیگه از افراد همجنسگرا هم برخوردم، و فهمیدم ! این آدما واقعا زندگی دردناکی دارن. خودتون میبینین دیگه! با وجود این روشنفکری ظاهری ای که بین مردم به وجود اومده، اما در عمل بازم حتی تو ساده ترین روابط دختر و پسرا موندیم حالا خودتون حساب کنید که این بیچاره ها چی میکشن....

دوستم بعد از حرفای من، یه چندلحظه ای (مثل اینکه داشت فکر میکرد چی بگه) ساکت شد:

خب ....بله ....درست میگی .....من اینارو نمیدونستم، اما باور کن قصد نداشتم به کسی توهین کنم. این حرفو یه جوری زد که حس کردم میخواد از دل من دربیاره !! به همین خاطر دوباره مجبور به فیلم بازی کردن و جازدن خودم به عنوان یه فرد دگرجنسگرا شدم!

نه، بحث این حرفا نیست، من فقط میخواستم به شما بگم که اوضاع اینجوری هم نیست که شما میگین. بهتون گفتم که، تا اونجایی که من فهمیدم، این آدما فشار روانی - وحشتناکی رو تحمل میکنن. جوری که در خوشبینانه ترین حالت، اکثرشون دچار مریضی های روانی میشن و ممکنه دست به هر کاری بزنن. به همین خاطره که میگم نباید اینجوری با مساله برخورد کنید، یکی رو میبینی کم میاره و خودکشی میکنه، یکی دیگه دیوونه میشه و یکی دیگه هم که شما اسمشو میذارین کونی، میزنه به سیم آخر و دست به این کارایی میزنه که نه تنها من و شما، بلکه خود اونا هم قبولش ندارن ... من فقط میخوام بهتون بگم که یه همچین آدمایی هم وجود دارن، که البته تو جامعه ما، هیچ مرزی بین این آدما، یعنی همجنسگراها و آدمای به اصطلاح شما کونی وجود نداره!

بعد تموم شدن این بحث چند دقی قه ای، (برخلاف همیشه که تو این ساعت اتاق رو سرمون میذاشتیم! ) دیگه تا آخر وقت نهار هیچکس هیچ حرفی نزد و بقیه وقت نهار رو، درحالی که هرکس خودشو به یه کاری مشغول کرده بود، تو سکوت سر کردیم . بعد از نهار و استراحت هم، تا غروب که وقت رفتن رسید، به جز چندتا جمله کاری، هیچ حرف دیگه ای بینمون رد و بدل نشد ... دل تو دلم نبود . همش فکر میکردم که چرا اینا اینقدر ساکت شدن یه دفعه؟ دارن به چی فکر میکنن؟ اصلا حرفامو فهمیدن یا نه؟ نکنه یه وقت بفهمن من همجنسگرا هستم و با تفکراتی که دارن درموردم فکرای اشتباه بکنن؟

تو راه برگشت به خونه، بلند بلند هرچی بدوبیراه بلد بودم به خودم گفتم !و شب رو هم با سردرد خوابیدم... خلاصه چندروز گذشت تا کم کم تونستم از فکرش بیام بیرون......

گذشت تا اینکه بعد از چند وقت، یه روز که بازم مثل همیشه داشتیم سر نهار صحبت میکردیم، بحث کشیده شد به احترام گذاشتن به خواسته های بقیه . آقای ک. ، داشت صحبت میکرد و واسه حرفاش مثال هم میزد. وسط حرفاش، یه دفعه رجوع کرد به حرفای اون روز من:

..... مثلا حرفی که حسین اونروز زد، منو خیلی به فکر فرو برد . دیدم راست میگه، خب یه مرد یا پسر هست که با مردا راحتتره و براش زن و دختر معنی نداره، اما اینا چیز ایی نیستن که حالا ما بیایم به خاطر اینکه با سلیقه ما نمیخونه، این بلاها رو سرشون بیاریم که بدبختا دیوونه بشن و خودکشی کنن و یا نمیدونم، اون چیزایی که حسین میگفت.......

انگار که دنیا رو بهم داده بودن : هرچند که بقیه شاید هنوزم با شک و تردید به قضیه نگاه میکردن، اما من لااقل طرز فکر یه نفر رو درباره خودمون تغییر داده بودم ....و این خیلی مهم بود.

بعد از این قضیه، هرجایی که این از این بحث ها پیش بیاد و حس کنم که گوش شنوایی هست، سعی میکنم تاحدی براشون توضیح بدم.

ببینید، علت اصلی این برخورد منفی خیلی از مردم دگرجنسگرا با ماها، اینه که واقعا در مورد ما هیچ اطلاعاتی ندارن و همه دونسته هاشون درباره ما، محدود میشه به شنیدن اسم (و نه حتی خوندن! ) سوره لوط، و حرفای بی معنی و بی پایه ای که تو گوششون خونده شده. (حرفاییکه فقط به خاطر اینکه سالهای سال و نسل به نسل منتقل شده، به صورت یه باور دراومده)

بعد اون ماجرا، دیگه من هیچوقت شاهد این نبودم که کسی از دوستام اونجوری در مورد همجنسگراها حرف بزنه. پس بیاید اگه میبینیم بین آشناها و دوستامون، آدمایی هستن که میتونن حقیقت رو درک کنن و توانایی اینو دارن که با فکر و عقلشون تصمیم بگیرن (و نه فقط با احساسات و شنیده هاشون)، اگه فرصتش پیش اومد باهاشون صحبت کنیم. لازم هم نیست که حتما بهشون بگیم ما همجنسگرا هستیم که یه وقت به ضررمون تموم بشه، بلکه ما میتونیم از زبون یه فرد بیطرف درباره خودمون حرف بز نیم و بذاریم اونا هم با ما آشنا بشن و بهشون این اجازه رو بدیم که یه کم به این موضوع فکر کنن......

همجنسگرایان مسلمان ایرانی؛ و چالش های پیش رو

همجنسگرایان مسلمان ایرانی

و چالش های پیش رو

در شماره قبل ماها ، نگاهی کوتاه به تناقضات و ناکفایتی مباحث روشنفکران مذهبی داشتیم و در این شماره به چالش های پیش روی همجنسگرایان مسلمان خواهیم پرداخت.

این نوشته مسلماً با هدف اقناعی نوشته نشده بلکه منظور طرح مسئله است، چه نگارنده عمیقاً بر این باور است که همجنسگرایان مسلمان ایرانی هم همانند همجنسخواهان مذهبی در دیگر کشورها، دیر یا زود مسائل خود را مطرح خواهند کرد و اگر این نوشته کمکی (هر چند محدود) در این راه باشد، اجر خود را گرفته ایم.

هر چند که همزمان «مسلمان» و «همجنسگرا» بودن، رسم و هنجار شناخته شده جامعه امروز ما نیست، اما این را نباید دال بر نبود چنین افرادی در بین ما تلقی کرد. اگر حکومت مذهبی با اعمال خود به دین گریزی و دین ستیزی در جامعه دامن زده، اما این بدان معنا نیست که مسلمانان معتقد و راستین تعدادشان کم است. از طرف دیگر سرکوب اقلیتهای جنسی در کشور، هر چند که بسیاری از همجنسگرایان را دین گریز کرده، اما کماکان بخش. وسیعی از همجنسخواهان (چه با گرایش خود کنار آمده باشند و چه نه) همچنان اعتقادات مذهبی دارند و روی سخن این نوشته هم با همین طیف دوستان است.

عرض اندام کردن همجنسگرایان مسلمان نه تن ها جنبش ما را غنی می کند، بلکه به امر همگامی و به زمانه کردن دین و مذهب آنها هم کمک شایانی خواهد کرد. بنا به خصلت اجتماعی ادیان و بخصوص دین اسلام، پیروان آنها نمی توانند از پرداختن به حوزه ها ی خاصی خودداری کنند و به فلسفه لاادریون پناه آورند یا در مورد آ ن سکوت پیشه نمایند. این امر بخصوص برای آنانی که ادعا می کنند قرائت های پیشین سنتی و نادرست بوده و باید اسلام و تعالیم آن را باید بر اساس داده های امروز بشر بررسی کرد، اهمیت دو چندان دارد. هسته اصلی گفتمان روشنفکران مذهبی مسلمان این دوره این است که جهان و امور جوامع و انسا ن ها را باید نه از زاویه نیروهای ماورا الطبیعه، بلکه «این جهانی » (یعنی عقلی وعلمی و استدلالی ) بررسی کرد . به عبارتی، برای فهم و درک مسائل ، نه تعالیم و سنت ها و احادیث سده های قبل، بلکه مبنا را باید عقل و خرد و داده های امروز بشری قرار داد.

واقعیت این است که در قرآن به همجنسگرایی و اقلیتهای جنسی اشاره نشده است. تنها دستاویز مذهبیون متعصب، همانا موضوع قوم لوط است و به این تشبه دامن می زنند که نازل شدن غضب خدایی بر قوم لوط، به خاطر همجنسگرایی آنها بوده است . چنین برداشتی عجولانه و سطحی است ، بدین سبب که امکان ندارد که همه مردانیک قوم همجنسگرا باشند، چرا که با عقل جور در نمی آید، ثانیاً تمام شواهد و استنادات اجتماعی و علمی دال بر آن دارند که تنها حدود 10 درصد افراد یک جامعه به همجنس خود گرایش دارند .به همین سبب این برداشت و ادعا منطقی تر به نظر می رسد که دچار شدن قوم لوط به غضب الهی، در اصل به خاطر عدم مهمان نوازیشان بوده است، به خصوص که مهمان ارزش زیادی نزد خداوند دارد.

موضوع دیگر اینکه در داستان قوم لوط، ازهمجنسگرایی زنان صحبتی نمی شود. پس چرا همجنسگرایی زنان (یا همان مساحقه) در جوامع اسلامی آزاد و به رسمیت شناخته نمیشود؟ داستان قوم لوط اگر چیزی را ثابت کند ، این است که همجنسگرایی از ابدالدهر در جوامع انسانی بوده و آنطور که قشریون ادعا می کنند، یک کالای وارادتی غربی نیست.

اما اگر از جنبه تولیدمثل و ازدیاد نسل بشر بخواهیم به مسئله نگاه کنیم، باید گفت که نسل بشر آنقدر زیاد است که منقرض شدنی نیست و از طرف دیگر، همجنسگرایان هم با استفاده از روشها و تکنیک های جدید ، از جمله لقاح مصنوعی قادرند بچه دار شوند و هیچ سند و مدرکی هم دال بر بهتر بودن والدین غیرهمجنسگرا بر دیگران در دست نیست.

اگر دلسوزان اسلام بیشتر دغدغه تفوق جنبه جاذبه اسلام بر جنبه دافعه آن را دارند، پس باید اصول و تعالیم آن را با ارزشها، اصول، خواسته ها و شیوه های متنوع زندگی بشر امروزی همخوان و هماهنگ کنند تا پیروان آن دچار حس از خود بیگانگی نشوند و در تلاطم انتخاب بین دین سختگیر و یا تمایلات جنسی درونی خود در این دنیا، به زندگی دوزخی گرفتار نشوند (اگر که قرار است دوزخی و بهشتی بودن را خداوند و در آن جهان تعیین کند، نه در این دنیا و آنهم توسط کسانی که به خود صفت متولیان دین می دهند.)

وقتی صحبت از همجنسگرایی می شود ، بسیاری آن را تا سطح یک را بطه صرفآ فیزیکی دو همجنس تنزل میدهند (بگذریم از آنکه بعضی ها آن را یک بازی غیر جدی و مبتنی بر حیله، نیرنگ ، کلک و تطمیع و اغلب بین یک مرد مسن و یک پسر جوان و مرد فاعل و پسر مفعول می دانند.)، در حالی که تماس فیزیکی، انعکاس و بازتابی از یک عاطفه، نیاز و تمایل درونی است که با روحیه، خلقیات و جان و روان آدمی سر و کار دارد، فارغ از اینکه عاطفه و نیاز این انسان رو به کدام جنس متمایل است. به عبارتی، تماس فیزیکی بازتابی ازعملکرد نیاز ما به رد و بدل کردن عشق و عاطفه، مهر و محبت، دوستی و یگانگی، راز و نیاز و در یک ک لا م نیاز به احساس. کامل شدن است . اینها همان چیزهایی هستند که در روبط دو غیر همجنس از جمله رابطه فیزیکی - سکسی آنها هم روی می دهند.

اگر اسلام دین برابری است بنابراین نمیتوان مؤمنان را بر اساس گرایشات و تمایلات جنس یشان تقسیم کرد و مؤمنان متمایل به عشق همجنسانه را «شهروند» درجه دو اسلام حساب کرد یا غیرهمجنسگرایان هم کیش آنها را مقرب تر به خدا دانست . هیچکس نمی تواند ادعای مالکیت خدا و قرآن را بکند و کسی را هم نمی توان به زور از مذهبی بیرون راند . تعالی و رستگاری انسان هم دست خود اوست. حال اگر این « احکام» مذهبی ر ا باور داریم ، باید گفت که تعالی و رستگاری بدون امن و آرامش درونی انسان معنا نخواهد داشت و امن و آسایش قلبی و درونی هم زمانی حاصل می شود که همه اجزا و اعتقادات و باورها و رفتار و کردار و اخلاق و تمناها و خواسته ها (از جمله خواسته های جنسی فر ؛ که اسلام ا ین همه روی آنها تاکید می کند)، همه با هم در یک تعادل منطقی قرار گیرند. به .دیگر سخن ، اگر بین ایمان و باور دینی و گرایش و تمناهای جنسی فرد مؤمنی همخوانی و آشتی نباشد، صحبت از آرامش درون و تعالی و رستگاری او هم بی معنا خواهد بود.

این ادعا که همجنسخواهی مغایر اخلاق اسلامی است را نمی توان جدی گرفت ، به این دلیل که ابتدا باید اخلاق و مبناهای اخلاقی را توضیح داد و ببی نیم سر آنها توافقی هست یا نه. مسئله بعدی اینکه مسلمان متجدد امروزی، مبانی اخلاقی خود را تنها و فقط بر اساس قرآن و مذهب تنظیم نمی کند، بلکه دانش و اطلاعات و علم امروزی را هم درتعیین شیوه زندگی خود وارد می کند. اخلاقی که تاکنون در جامعه ما تحسین شده ، مترادف نفی حقوق فردی و نادیده گرفتن خودمختاری و استقلال اندیشه افراد و در نتیجه تکیه به روضه خوانی و اندرزهای دیگران بوده و این، یکی از رموز درجا زدن و اندر خم یک کوچه بودن ما را توضیح می دهد. هیچ فکر کرده اید که چند درصد کسانی که خالصانه و با ایمان قلبی به مسجد می روند ممکن است همجنسگرا باشند و در سرما و گرسنگی جنسی، حاشیه نشینان و ستمدیدگان فرهنگی جامعه ما را تشکیل می دهند؟ سهم و نقش اسلام در زدودن ستم فر هنگی و جنسی (حداقل در رابطه با پیروان خود ش) کدام است و چر ا قرائت های تاکنونی از اسلام، از ستم جنسی و فرهنگی وارده بر مردم (مسلمان) حرفی نمی زند؟ اگر از یک سو با توجه به عقل و دانش امروزی همجنسگرایی را یک گرایش طبیعی بخشی از انسانها میدانیم و از سوی دیگر، بنا بر تعالیم اسلام، ستم پذیری و ستم بر خود حرام است، پس مسئله حل شده است . یعنی همجنسگرای مسلمان نباید به جای سنجش عمل و ایمان و احساس خود بر اساس عقل و خرد و دانش امروزی، منتظر این بماند که ببیند روحانیت سنت گرا در این مورد چه می گوید. دانش و اطلاعات روحانیون از مذهب، حتماً به معنای پرهیزکاری و صداقت اخلاقی آنها - نیست - قصد، همه را با یک چوب راندن نیست، اما تجربه حکومت روحانیون در کشور این را به ما میگوید یک همجنسگرای معتقد به اسلام ترفند «یا دین و اسلام، و یا همجنسگرایی» را نمی پذیرد و اجازه نمی دهد که مرتجعین در مورد درستی و صحت اعتقادات و ایمان و اتاق خواب شخصی اش برای او تعیین تکلیف کنند. او از محدوده تنگ مجوزهای تاکنونی مذهب می گذرد و خود طرحی نو در می اندازد.

در اینجا مسئله تساهل و تسامح (این کلمه تسامح عذاب دهنده است) مطرح م ی شود و صحبت «عدل زمانه» که آقای عبدالکریم سروش مطرح میکند و اساس آن این است که : «در اسلام و فقه ، عدالت فرا تاریخی نداریم و عدالت صدر اسلام ، متناسب با فهم و درک انسان ها در آن دوره بوده و فقه اسلامی در آن زمان هم تجلی گاه عدالت اسلامی بود. و هر چه حقوق آدمیان زیادتر شده، عدالت ورزی هم پیچیده تر شده است . به خاطر همین است که میگویم ما باید زیر چتر عدالت زمانه زندگی کنیم» (سروش -دانشجویان عدالت ورزی را اصل و هدف خود قرار دهند). آقای سروش در همان جا نتیجه گیری میکند که برای رسیدن به عدل دوران، نیاز به پیچ و مهره و تغییرات است که ا ین اجتهاد در اصول است و اجتهاد در اصول به معنای خروج از دین نیست. دوستان همجنسگرایی که اعتقادات دینی - اسلامی دارند ، این را بهتر متوجه هستند که کسی نمی تواند به نام روحانیت ، بین آنها و خدا واسطه شود و به قول یکی از روشنفکران مذهبی : «کسی به نام روحانی نم ی تواند شرط صحت عمل انسان مسلمان باشد.» همینطور ما کسانی در جامعه داریم که آنها را دین باوران لائیک می خوانند .اینها انسان هایی هستند که به خدا و پیغمبر و قرآن و آخرت معتقدند و فرائض دینی خود را بجا می آورند، اما قرائت هایی از دین را می پذیرند که عرفی شدن اجتماع و همگامی زندگی انسان ها با شرایط و علوم زمانه، آنها را نفی نمی کند. هر کسی قادر است که. معلم اخلاق و عدل خود باشد و به شیوه مناسب خود با خالق خویش ارتباط قلبی و ایمانی برقرار کند، و لزومی به رابط و واسطه ( چه روحانی و چه غیر روحانی) ندارد.

وقتی می بینیم که همجنسگرایان دو دین دیگر ابراهیمی (یهودیت و مسیحیت) به آشتی ایمان مذهبی و گرایش جنسی خود نائل شده اند و صدها گروه و انجمن همجنسگرایان مسیحی ِ خود را به وجود آورده و در کنار دیگر گروه های همجنسخواه فعالیت می کنند، دلیلی ندارد که همجنسگرایان دیگر مذهب ابر اهیمی یعنی اسلام. نتوانند چنین کنند. به خصوص که روشنفکران مذهبی مسلمان درست پا در راه همان مسیر طی شده توسط روشنفکران مذهبی یهودی و مسیحی گذاشته اند.

فیلسوفی گفته است :«مشکل زمانی مطرح می شود که راه حل آن به وجود آمده باشد.»

گسترش عمقی مباحث روشنفکران مذهبی، گسترش اطلاعات و داده های عمومی از گرایشات جنسی و همجنسگرایی، وجود مذهبیون لائیک در جامعه، شکل گیری گروه های مسلمان همجنسگرا با قرائت های تازه از اسلام در کشورهای دیگر، و بالاخره فعالیت همجنسگرایان در ایران، راه دوستان همجنسگرای مسلمان را هموار کرده است. میماند علاقه، پشتکار و اراده خود دوستان که از دینداری تعبدی و بر اساس تقلید بی چون و چرا (از جمله از مراجع تقلید) خود را آزاد کنند و اجازه ندهند که سنت گرایان و مرتجعین مذهبی، آنها را همچنان در گوشه رینگ نگه داشته و انتخاب بین ایمان و تمایل جنسی را به آنها تحمیل کنند.

امکان انتخاب دیگری هم هست . این دوستان اگر بخواهند میتوانند جلوتر از سروش ها، علوی تبارها، کدیورها و امثالهم حرکت کنند و با تبیین و معرفی نظرات دینی آشتی جویانه با گرایشات همجنسخواهانه خود، هم قدمی در گسترش مبارزات همگرایشان خویش بردارند و هم به تعمیق مباحث همکیشانشان مساعدت کنند.

صفحات ماها همانقدر به این طیف دوستان تعلق دارد که به دیگران . از این امکان به هر شکل که دوست دارید استفاده کنید.


چند لینک جالب (متعلق به همجنسگرایان مسلمان و در رابطه با اسلام و همجنسگرایی) برای علاقمندان:

http://www.al-fatiha.org

http://www.angelfire.com/ca2/queermuslims

http://www.huriyahmag.com

http://religioustolerance.org/homosexu.htm

دوست یابی

چند نکته درباره دوست یابی

قصه های با پایان خوش، فروانند اما بعضی قصه ها هم پایان تلخی دارند.

احساس تنهایی و نداشتن یک دوست هم احساس که ما را درک کند درد جانکاهی است، اما با کمال تاسف، سرکوبی همه جانبه احساسات همجنسگرایان و اقلیت های جنسی در ایران، و بعضا برخی از سواستفاده های نابجا که باعث ایجاد حس بی اعتمادی می شوند، نه تنها اندکی از این درد نمی کاهند، بلکه روز بروز به افزایش آن نیز دامن می زنند.

ما قصد داریم از این پس، به منظور کمک به حل این مشکل، ماها نه به ه مراه هر شماره مجله، ضمیمه ای مختص آگهی آشنائی منتشر کنیم. این ضمیمه به همراه مجله ارسال نمی شود و متقاضیان بایستی جداگانه آن را درخواست کنند.

توجه داشته باشید که ما هیچ مسئولیتی درباره نتیجه کار به عهده نمی گیریم و شما، خود باید مراقب خطرها و سواستفاده های ممکن باشید.

ما پیشنهاد می کنیم وقتی آگهی می دهید:

  • بهتر است که متن آگهی، یک تصویر واقعی از شما در ذهن خواننده ترسیم کند. واضح بنویسید که .چه نوع رابطه ای می خواهید تا از دلگیری و پشیمانی بعدی ممانعت کرده باشید. بهتر است با خود و دوست آینده خود صادق و مهربان باشید.
  • از آدرس ایمیل اصلی خود برای چاپ آگهی استفاده نکنید و ایمیل جداگانه ای برای اینکار تهیه کنید. افراد نابکار و شیاد همه جا هستند، پس در اوائل آشنائی از رد و بدل کردن ایمیل اصلی، شماره تلفن، آدرس منزل و محل کار و تحصیل خود بپرهیزید.
  • هر کسی میتواند خود را در پشت یک آگهی و ایمیل پنهان کند، پس حواستان باشد که افراد ممکن است به جای ارسال عکس خود تصویر فرد دیگری را برایتان ارسال کنند . با درخواست چند عکس دیگر و یا طرح پرسش هایی در باره عکس، می توان تا حدودی به صحت آنها پی برد. عکس هایی که هنری و خیلی حرفه ای به نظر می آیند ممکن است از اینترنت گرفته شده باشند.
  • محل اولین ملاقات خود را در یک جای عمومی و شلوغ، و یا در جمع دوستان تعیین کنید . و اگر همدیگر را پسندیدید، آنوقت برای ملاقات بعدی با هم تصمیم بگیرید.
  • در هنگام اولین ملاقات، به قول معروف از صابون زدن دل، بپرهیزید! چراکه ممکن است از .بسیاری جهات مناسب همدیگر نباشید . چهره، حرکات، رفتار و افکار افراد ممکن است با آنچه که خود از طریق ایمیل میگویند یکی نباشد.
  • اگر دوست بسیار صمیمی دارید، او را در جریان ملاقات خود با دوست تازه قرار دهید و از وی بخواهید که مثلا نیم ساعت بعد از تاریخ ملاقات به موبایل شما زنگ بزند تا از سلامتی شما مطمئن شود. حتی می وانید به طرف خود اطلاع دهید که بهتر است هر کدام از شما بهمراه یک دوست صمیمی سر اولین قرار ملاقات حاظر شوید.
  • احتیاط و امنیت لازم را رعایت کنید و در صورت احساس کمت رین شک و تردید، حواس خود را جمع کن حتیاط شرط واجب است و شما خود مسئول سلامتی و امنیت خود هستید.
  • اگر فرد خوبی را ملاقات کردید که تیپ شما نبود، لازم نیست کاملا قطع رابطه کنید، بلکه می توانید بعنوان دو دست هم احساس، با هم رابطه دوستی برقرار کنید.
  • نکات یمنی فوق با هدف منصرف کردن شما از چاپ آگهی آشنائی نیست بلکه صرفاً توصیه های ما به دوستان آگهی دهنده است، چرا که شادی و سلامتی شما، هدف غائی ماست.

ما منتظر آگهی شما عزیزان هستیم.

همجنسگرایی؛ درک ها و برداشت ها

جمشید

برگرفته از سایت: http://www.taktaz.com

ما از جامعه ای می آییم که در آن عشق آزاد را با سنگسار پاسخ می دهند و برای آن که دگراندیشان را در دخمه ای سیاه به نام زندان بیفکنند یا آن ها را پای سینه ی دیوار قرار دهند ، پرونده ی آن ها را به « جرم » و «گناه» همجنسبازی یا لواط مزین می کنند.

ما از جامعه ای می آییم که وسعت آزاد ی اش به نازکی لبه تیغ اس ت ؛ و آزادی شوخی مرگباری بیش نیست؛ آن جا که حقیقت به تحقیرآمیزترین شکل شکست می خورد و مرده گانِ از ظلمت برخاسته به جای زنده گان به رقص و پایکوبی می پردازند و مکاشفه یوحنا را با بوق و کرنا اعلام می کنند.

و ما، نفس کشیده گان این جامعه هستیم....

دور از انتظار نخواهد بود اگر این مختصر که درمق ام دفاع از آزادی رفتار جنسی به طور اعم ، و همجنسگرایی به طور اخص می باشد، به کام بسیاری از ه م وطنان که خود محصول چونین جامعه ای هستند ، خوش نیاید. و در همین رابطه باید اذعان داشت که جامعه ی ایران در مقایسه با جوامع مشابه ی خود مثل ترکیه ، مصر و الجزایر در زمینه ی بررسی و برخورد با مسایل همجنسگرایی بسی عقب تر است و تازه اولین گام های خود را در این راه آغاز کرده است. و در این راستا باید به گرداننده گان جسور نشریه هومان (ارگان هم جنس گرایان ایرانی در سوئد) به عنوان پیش تازان این حرکت تبریک گفت.

نگاهی به گذشته ها

اولین سوآلی که برای هر کس مطرح می شود این است که : آیا همجنسگرایی (Homosexuality) پدیده ای است طبیعی یا محصول فرهنگی؟

تا همین سی سال پیش، نظریه ی غالب در اروپا همجنسگرایی را محصول انحطاط فرهنگی به ویژه در طبقات و اقشار ممتاز اجتماعی تعریف می کرد و قوانین سختی، البته برای همجنسگراها در طبقات و اقشار زیر دست وضع کرده بود. بر خلاف اعتقاد عمومی، دگرجنسگرایی (Heterosexuality)، همجنسگرایی و دوجنسگرایی (Bisexuality) همواره در کنار یکدیگر جریان داشتن د . مردود شمردن همجنسگرایی که در نفسِ خود با اصل تشکیل خانواده و تولید مثل، یعنی اساس جامعه ی طبقاتی مغایرت داشت، به همراه تکامل مالکیت خصوصی و دولت و عارضه لاواسطه ی آن ، میلیتاریسم ، به اوج خود رسید.

اولین سند تاریخی مکتوب در منع و تقبیح همجنسگرایی در تورات ، در سفر پیدایش (19) ، ثبت شده است. عنوان این سند «فساد مردان سودوم» است و حکایت از آن دارد که دو فرشته (فرشتگان برخلاف نظر غالب در جامعه ی ما مرد هستند و نه زن) نزد لوط می آیند و قصد دارند که شب را در آن جا منزل کنن د . مردان سودوم به قصد هم خوابگی با دو فرشته به خان ه ی لوط یورش م ی برند . لوط تلاش می کند که آن ها را از این اقدام برحذر دارد ولی مردان سودوم بر تمایل خود اصرار می ورزند. و چنین شد که خدا به خشم می آید و هم ه ی ساکنین سودوم را به مرگ محکوم می کند و شهر را با گوگرد و آتش نابود می سازد. [کلمه سودومی (Sodomy) که ابتدا به معنی بچه ( پسر )بازی (Pederasty) - بود و حالا به معنی مقاربت با حیوانات، از همین جا می آید . در عربی - فارسی لواط به همان معنای اصلی اش بکار می روزد.]

دقیق ترین آثارِ مکتوبِ تاریخِ فرهنگ مربوط به یونان قدیم می باشد . برای یونانیان همجنسگرایی پدیده ای بود کاملا طبیعی و عادی در کنار دیگر مناسبات جنسی. به اعتقاد اریستوفانس ، طنزنویس یونانی، همجنسگرایی و دگر جنسگرایی، هر دو «ضرورت طبیعی » می باشند ، مانند غذا خوردن و نوشیدن (اریستوفانس: کتاب ابرها). ارو پیدس تراژدی نویس و ارسطوی فیلسوف نیز بر همین اعتقاد بودند. آن چه که مورد انتقاد یونانیان بود، رابطه ی جنسی بین برده و مرد آزاد و افراط در لذ ت، به ویژه لذت جنسی بود.

افلاطون ، که خود در ابت دا موافق همجنسگرایی بود، در اواخر عمرش، در کتاب « قوانین» آن را به دلیل این که « در خدمت تولید مث ل » نمی باشد و «ثمری»ندارد، محکوم م ی کند . در « قوانین» مسئله بر سر ایجاد و استقرار دولتی مستحکم است ، دولتی که باید تقویت شود و مردم در خدمت آن قرار گیرند . غرب مسیحی نیز که تحت تاثیر فرهنگ هلنیسم قرار گرف ت، نظرات افلاطون را در اکثر شئون اجتماعی و سیاسی ، و طبعا در این مورد، پذیرفت.

رشد دولت و مذهب و آمیزش این دو در مسیر تاریخ به دستگاهِ خشنِ سرکوب علیه همجنسگرایی تبدیل شد و آن را تحت عناوین انحراف جنسی و بیماری طبق ه بندی کرد. شاید هیچ دولتمردی مانند بیسمارک مغایرت دولت با همجنسگرایی را به وضوح به زبان نیاورده باشد : «همجنسگرایی خطر بزرگی برای دولت می باشد. برای این که این گرایش، مرزهای اجتماعی را درهم می ریزد و به ویژه خط ری ست برای نظم ارتش.»

از اواخر قرن نوزدهم مسئله ی همجنسگرایی مورد توجه خاص علم پزشکی ، به ویژه علم روانپزشکی قرار گرفت. اولین بار در سال 1886 ریچارد فو ن کرافت - ابینگ رساله ای 160 صفحه ای درباره ی این موضوع می نویسد و نتیجه می گیرد که همجنسگرایی ، نوعی «انحراف جنسی » ست و همجنسگرایان «بیمار روانی » اند و این یک «بیماری ارثی » است . پس از او زیگموند فروید در «سه رساله درباره مسایل جنسی » به این موضوع می پردازد. نقطه نظرات مندرج در این کتاب برای چند دهه علم پزشکی را تحت تاثیر قرار دا د . اساس تفکر فروید در جمله زیر بیان می شود:

«زیباترین افسانه ی عاشقانه به تئوری مشهور غریزه ی جنسی دو جنس مخالف برم ی گردد :مرد و زن مدام در تلاش رسیدن به یکدیگر هستن د . شاید تعجب انگیز باشد اگر گفته شود که مردانی وجود دارند که برای آنان نه زن که مرد، و زنانی هستند که برایشان نه مرد که زن موضوع جنسی را ت شکیل می دهد . این اشخاص ض د غریزه ی جنسی یا بهتر گفته شود همجنس طلب (Invertiert) هستند».

فروید برای روشن کردن این راز « انحراف جنسی » به مسئله ی غریزه ی جنسی در کودکی می پردازد . طبق نظر او کودک نیز دارای غریزه ی جنسی ست که در یک پروسه ی لذت جنسی خودکارِ (Autoerotism) پیچیده توسط ارگان های حساس اش مانند دهان، مقعد و آلت تناسلی به فرجام می رسد. به اعتقاد فروید کودک تا موقع رسیدن به سن بلوغ و تکامل کامل آلت تناسلی اش ، به شیو ه ی طبیعی و خودکار لذت جنس ی اش را تامین م ی کند . او نتیجه گیری می کند که همجنسگرایان در مرحله معینی از کودکی خود، مرحله ی لذت جنسی از طریق مقعد ، متوقف شده اند . به عبارتی دیگر از نظر فروید همجنسگرایان بچه های عقب مانده بیش نیستن دو محصول این عقب مانده گی روحی و جسمی، انحراف جنسی آن هاست در بزرگسالی . از آن پس تا دهه ی 60 قرن بیست ، علم پزشکی بنام مداوای این « بیماران» ، لشکرکشی خشنی علیه این گروه اجتماعی آغاز کرد . اگر تمامی گزارشات پزشکی این دوران را در یک جا جمع کنیم، خواهیم دید که چه تعداد عظیمی به سبب « لاعلاج» بودنشان دست به خودکشی زدند!

در کنار این آزارهای علمی، قوانین جزایی کلیه کشورهای اروپایی ، همجنسگرایی را در کنار بچه ( پسر )بازی ، بچه ( پسر و دختر ) بازی (Pedophile) و حیوان بازی (Sodomy) قرار داد و مجازات سختی برای آن در نظر گرفت . انعکاس چنین تحلی ل های «علمی» از همجنسگرایی و مخالفت مذهب و قوانین مدنی با آن موجب شد که تعریف ویژه و ساخته گی ای از این گروه اجتماعی به وجود آید: «اگر مردی نقشِ جنسی ای را که جامعه به او داده ، ایفا نکند به کاریکاتوری از جنس دیگر (زن) تبدیل می شود.» جالب این است که دنیای مردسالار و دگر جنسگر ا با معیارهای خود، مناسبات جنسی همجنسگرایی را تعریف می کند، معیاری که رابطه ی جنسی مرد و زن را در جامعه به «فعال» و «غیرفعال» (به اصطلاح عامیانه کسی که «می کند» و کسی که «می دهد») تقسیم می کند و بنا بر همین معیار ، همجنسگرایان را به «فعال» (کسی که نقش مرد را دارد) و «غیر فعال» (کسی نقش زن را ایفا می کند )، تعریف می کند. و تازه پس از ده ه ی شصت بود که به تدریج عده ای از پزشکان و نویسند هگان مطرح کردند که همجنسگرایی مثل دگرجنسگرایی پدیده ای ست طبیعی و افراد متعلق به این دو گروه نه چیزی کمتر و نه بیش تر از یکدیگر دارند.

جنس سوم

ماگنوس هیرشفلد آلمانی (متولد 1868) اولین کسی بود که تمامی زندگی خود را وقف تحقیق و بررسی این : «پدیده» کرد و پیگیرانه و سرسختانه از همجنسگرایان دفاع کرد . این پژوهشگر در سال 1897 «کمیته علمی انسانی» را با سه هدف پایه گذاری کرد:

1- الغای ماده ی 175 قانون جزایی آلمان ، که همجنسگرایی را ممنوع می کرد.

2- نشان دادن خصلت و طبیعت واقعی همجنسگرایی.

3- ایجاد یک سازمان همجنسگرایان برای دفاع از حقوق خو د.

این کمیته از سال 1897ا 1923 نشریه ای به نام «سالنامه ای برای جن س های بینابینی » بیرون م ی داد که به مسایل و مشکلات همجنسگرایان می پرداخت. مهم ترین تزی که در این مقالات و رسالات مطرح شد ، تئوری «جنس سوم» بود. هیرشفلد معتقد بود که همجنسگرایان «جنس سوم » را تشکیل م ی دهند و این جنس ی ست که نه موظف به حفظ نوع بشر (تولید مثل ) که در خدمت پیشرفت فکری - فرهنگی بشری ست . با تخیل و البته با تجربیات انبوهی که او با این گروه داشت ، توانست تفکرش را با جنس سوم (زن - مرد، Androgyne) اسطوره یونانی پیوند دهد و توجیه کند.

با اعلام این تز، بسیاری از هم کارانش او را ترک کردند و به صف فروید پیوستند . با این وجود هیرشفلد با سرسختی به ک ا رش ادامه می دهد، چندین کتاب و رساله می نویسد و سرانجام در سال 1919 « انسیتوی علوم جنسی » را تاسیس می کند ، که بعدها به بزرگ ترین کتابخانه ی جهان در زمینه ی مسایل همجنسگرایی تبدیل شد . در این کتابخانه بیش از ده هزار کتاب و . نشریه جمع آوری شده بود و صدها بحث و سخنرانی پیرامون این مسئله در آن جا سازماندهی می شد.


هیرشفلد در سال 1921 در مونیخ مورد تهاجم چماقداران نازی قرار می گیرد و حمل ه کنند گان به این گمان که او مرده است، او را رها می کنند . دو سال بعد در وین مورد اصابت گلوله قرار می گیرد، که جان سالم به در می برد . در روز 6 ماه مه 1933 نازی ها به انستیتوی هیرشفلد حمله می برند و تمام کتاب ها را بیرون می گشند و در میدان اپرا (برلین) می سوزانند.

هیرشفلد در سال 1935 در تبعید (فرانسه) درگذشت. ماگنوس هیرشفلد اولین پژوهشگر جنسی بود که نه تنها در زمینه های علمی که در زمین ه های سیاسی و اجتماعی تا آخرین لحظه ی زند گی اش از حقوق همجنسگرایان دفاع کرد. بنا به گزارش های مکتوب اش ، او بیش از سی هزار گفت و گوی خصوصی در این زمینه انجام داده است.

احزاب چپ و همجنسگرایی

جنبش چپ در مجموع تا قبل از استالینیسم، برای الغای قوانین ضد همجنسگرایی مبارزه می کرد. شاید در جهان هیچ جنبشی مانند جنبش چپ آلمان به این مسئله، به طور جدی و متعهدانه برخورد نکرد. زمانی که یوهان بابتیست شوایتزر از فعالین جنبش کارگری به سبب تمایلات همجنسگرایی اش تحت پیگرد قانونی قرار گرفت، فردیناند لاسال، موسس و رهبر کانون سراسری کارگران آلمان به دفاع علنی از او برخاست. لاسال اعلام کرد : «آن .چه شوایتزر کرده را به کسی توصیه نمی کنم، ولی به اعتقاد من خلافی مرتکب نشده است. رفتار جنسی، مسئله ایست خصوصی که به تمایلات شخصی مربوط است، تا زمانی که به کسی زیان نرساند».

لاسال کمک کرد که شوایتزر دوباره زندگی سیاسی اش را از سر گیرد؛ بعد از مرگ لاسال در سال 1864 شوایتزر جانشین او ش د . لاسال و شوایتزر از سرشناسان جنبش کارگری آلمان بودند ، ولی متاسفانه در ادبیات رسمی چپ و بورژوایی از این حادثه هیچ سخنی به میان نیامده است.

یکی دیگر از رهبران جنبش کارگری آلمان، ادوارد برنشتاین ، رهبر حزب سوسیال دمکرات آلمان بود که د سال 1895 در مقاله ای طولانی در «نویه سایت» ( Neue Zeit)، ارگان رسمی انترناسیونال دوم ، به دفاع از اسکار وایلد، که به سبب همجنسگرایی به زندان محکوم شده بود، برخاست . برنشتاین در این مقاله با شهامت و جسارت تمام علیه تئوری های به اصطلاح علمی کرافت - ابینگ و دیگر روانشناسان موضع گیری کرد و کسانی را که همجنسگرایان را فاسد و منحرف ارزیابی م ی کردند ، مرتجع خوان د . برنشتاین م ی نویسد که اساسا طرح سوآل «طبیعی » یا «غیرطبیعی» بودن همجنسگرایی غلط است ، برای این که هیچ چیز طبیعی وجود ندارد؛ آن چه به نظر ما «طبیعی » می نماید ، چیزی نیست مگر مرحل هی معینی از تکامل جامعه که خود محکوم به نابودی است.

مارکس و انگلس هیچگاه در این زمینه موضع گیری نکردند. به طور کلی می توان گفت که جنبش سوسیال دمکراسی در مسایل انسانی و به ویژه مسایل جنسی و همجنسگرایی بسیار پیش تر از زمان خود بود.

در سال 1917 وقتی بلشویک ها به قدرت رسیدند ، تمام قوانین ضد همجنسگرایی تزاری را لغو کردند . در سال . گریگوری باتکیس، رییس سازمان بهداشت اجتما عی در مسکو و عضو سازمان بین الملی اصلاحات اجتماعی ، در رابطه با قوانین جنسی شوروی کتاب بسیار روشن گرایانه خود با عنوان « انقلاب جنسی در روسیه » را منتشر کرد 1923 او در این کتاب «عدم دخالت مطلق دولت و جامعه را در امور جنسی » خواستار شد « به شرط این که به کسی لطمه ای وارد نشود و منافع افراد حفظ گردد » . او نتیجه م ی گیرد که: «همجنسگرایی، مقاربت با حیوانات و همه ی اشکال ارضای جنسی که در ار و پا جنایت محسوب م ی شود و خلاف اخلاق اجتماعی تعریف می شوند، به اعتقاد قوانین شوروی ، مناسبات طبیعی می باشند».

در سال 1928 قوانین جنسی اتحاد جماهیرشوروی در کنگره کپنهاگ به عنوان سرمشق و نمونه برای کشورهای دیگر مورد بحث قرار می گیرد . متاسفانه درست در همین سال استالینیست ها زمزمه های مخالفت علیه این قوانین به غایت مترقی را آغاز می کنند. نیکولای پاشه اوسرسکی آزادی سقط جنین و همجنسگرایی را به عنوان. خطری برای جامعه ارزیابی می کند. پس از به قدرت رسیدن استالینیست ها ، همجنسگرایی به عنوان «محصول فساد بورژوایی» ، « انحراف جنسی فاشیستی » ارزیابی می شود و «اخلاق پاک پرولتری» به گونه ای جدید فرموله میگردد اولین بار در سال 1934 در مسکو ، لینگراد ، خارکوف و ادسا همجنسگراها مورد تهاجم و تعقیب پلیس قرار می گیرند، دستگیر می شوند و به اردوگا ه های کار اجباری فرستاده م ی شوند . سه ماه بعد از آن در 29 ژوئن 1934 ، هیتلر در آلمان، رقیب خودش، ارنست روم، و چند رهبر دیگر فاشیست را که به عنوان همجنسگرا معروف بودند در «شب کاردهای بلند» به قتل می رساند.

متاسفانه نویسند های مانند گورکی در سال 1934 در مقاله ای تحت عنوان « هومانیسم پرولتری» می نویسد:

«زمانی که در کشورهای فاشیستی همجنسگرایان بدون ترس از کیفر قانونی جوانان را به فساد م ی کشانن د ، در کشوری که در آن پرولتاریا جسورانه و مردانه قدرت دولتی را گرفته ، همجنسگرایی به مثابه ی یک جنایت اجتماعی اعلام شده و شدیدا مورد کیفر قرار می گیرد».

قضیه ی اسکاروایلد و دیگر هنرمندان

زمانی که در سال 1895 اسکار وایلد به سبب همجنسگرایی به دو سال زندان محکوم شد ، اکثریت قریب به اتفاق هنرمندان و نیروهای چپ به دفاع علنی از او برخاستند و آزادی او و لغو قوانین ضد همجنسگرایی را خواستار شدند . ای جریان به یک جنبش بزرگ اجتماعی تبدیل شد که هنرمندان آلمانی و جنبش چپ آلمان در راس آن قرار گرفت. طوماری با ه مین خواست ها تهیه شد که هنرمندان و سیاست مداران برجسته آن را امضا کردن د . آلمانی ها سنگ تمام گذاشتند و فرانسو ی ها نشان دادند که در این زمینه مرتجع هستند . نویسنده گان فرانسوی از آلفونس دوده گرفته تا ژول رنارد ، از آناتول فرانس تا ادموند دو کونکورت ، از موریس بار تا پیر لوی هیچ کدام حاضر به امضای این طومار نشدند . حتا امیل زولا از امضای آن سر باز زد . زمانی که طومار را نزد ژول رنارد بردند، گفت : «حاضرم این عریضه را برای اسکا ر وایلد امضا کنم ، به شرطی که قول شرف بدهد ، دیگر هرگز ننویسد». و آلفونس دوده احمقانه ترین حرف را زد : « به عنوان یک پدر فقط م ی توانم انزجار و خشم خودم را از عمل اسکاروایلد بیان کنم». البته همین « پدر خانواده» ظاهرا اطلاع نداشت که درست در همین زمان پسرش همدل و همنشین مارسل پروست بوده است.

در آمریکا این عریضه توسط استوارت مریل شاعر به جریان افتاد. بسیاری از هنرمندان آمریکایی از جمله جورج برنارد شاو آن را امضا کردند ولی هنری جیمز از امضای آن سرباز زد. موضع گیری نویسنده گان آلمانی از همه قاطع تر بود . شاید علت اصلی اش وجود جنبش قوی و پرنفوذ سوسیال دمکراسی بود که نویسنده گان و هنرمندان به طور مستقیم و غیرمستقیم تحت تاثیر آن بودند . مثلاً در سال 1921 طوماری به ابتکار هیرشفلد برای الغای قانون ضد همجنسگرایی (ماده قانونی 175) تهیه شد. به جز حزب سوسیال دمکرات که با تمام قدرت از این اقدام پشتیبانی کرد ، 6000 روشن فکر، هنرمند و نویسنده پای آن را امضا کردند ، مثل هرمان هسه ، ریچارد فون کرافت ابینگ ، ماکس برود ، آلبرت آینشتاین ، توماس مان ، اشتفان سوایگ، راینر ماریا ریلکه و آرتور شنیتسر . از خارج امیل زولا و تولستوی به این حرکت پیوستند. البته در سال 1922 که این عریضه به مجلس تحویل داده شد، بلادرنگ رد شد.

پس از قضی ه اسکار وایلد ، هنرمندانی که همجنسگرا بودند متوجه شدند که از یک پشتوانه ی بزرگ اجتماعی برخوردارند و سعی کردند که در به طور علنی و یا نیمه علنی به تمایلات جنسی خود اعتراف کنند . البته این به جسارت و شهامت هنرمند ن ی ز وابسته بو د . مثلاً مارسل پروست برای این که کسی متوجه گرایشات همجنسگرایی اش نشود ، این جا و آ ن جا این گرایش را مورد حمله قرار می داد ولی برای ارضای جنسی اش مخفیانه به فاحشه خانه های مخصوص همجنسگرایان می رفت. یا چایکوفسکی برای این که قربانی قانون و جهل جامعه نشود تن به یک ازدواج می دهد. البته کم نبودند هنرمندان و نویسنده گانی که زندگی بیرونی خود را منطبق با زندگی درونی شان کردند و ابایی نداشتند که به همجنسگرایی خود اعتراف کنند ، مانند فدریکو گارسیا لورکا ، کلاوس مان، پازولینی و ... و بودند بسیاری هنرمندان همجنسگرا که تمایلات خود را در آثارشان نشان می دادند و نزدیک ترین دوستان شان می دانستند که آنها دارای چه تمایلات جنسی هستن ، مانند آندره ژید، آیزن اشتاین ، شوبرت ، ژان کوکتو و ...

شاید این گونه به نظر برسد که همجنسگرایی به گون ه ای با این قشر ر وشن فکر پیوند خورده و این گرایش عمدتا در این گروه رشد می کند . در این جا باید گفت که اگر ما شاهد علنی بودن همجنسگرایان در این گروه هستیم، دلیل اش مصونیت اجتماعی این افراد است . در صورتی که یک کارگر و یا کارمند جرات بیان آن را ندارد ، چرا که فردای آن روز باید منتظر برگ ه ی اخراج اش باشد . فیلم «فیلادلفیا» نمونه ی زیبایی ست که این مشکل اجتماعی را نشان می دهد.

پایان کلام

ما از جامع ه ای می آییم که طبق قوانین شرع اسلام مردی پنجاه ساله می تواند با دختر بچ ه ای ازدواج کند. ازدواج پیغمبر اسلام با عایشه ی هفت ساله نمونه و سرمشق انکارنا پذیری ست. به اعتقاد فقهای اسلامی مردان حق دارند حتی با دختران شیرخوار عشق بازی کنند. از دید این فقها همخوابگی و حتی «عمل دخول » با همسران زیر 9 سال را ایرادی نیست. « اگر کسی دختر نابالغی را بر خود عقد کند و پیش از آنکه 9 سال دختر تمام شود و با او نزدیکی کند و دخول کند چنانچه او را افضا نماید نباید با او نزدیکی کند » ، (رساله آقای خمینی ، مسئله 2410 ؛ برای اطلاع بیشتر به مقاله «زن در بارگه اسلام» ، دیدگاه شماره یک، اسد سیف، مراجعه کنید.)

آری ما از جامعه ای می آییم که بچه بازی قانونی و شرعی است ، ولی در عوض رابطه ی آزاد و داوطلبانه ی جنسی بین دو فرد بزرگسا لِ همجنس جنایت محسوب می شود . و عجیب نیست اگر می بینیم که هنرمندان و نیروهای چپ جامعه ی اسلام زده ما، جسارت و شهامت دفاع از حقوق همجنسگرایان را ندارند و آن را با توطئه ی سکوت، مسکوت باقی می گذارند . آیا اگر هنرمندی یا کسی به «جرم» همجنسگرایی محکوم به زندان شود، هنرمندان ایرانی و نیروهای چپ به دفاع و پشتیبانی از او بر می خیزند؟ قاطعانه می توان گفت :نه ! ارثیه ی اسلام و استالینیسم ! از طرف دیگر باید اذعان کرد که در اروپا نیز هنوز با همجنسگرایی به عنوان یک «انحراف» قابل تحمل برخورد می شود. به امید آن که هنرمندان و نیروهای چپ ایران با اتکا به سنت های جسورانه و صادقانه ی جنبش چپ اوایل قرن بیستم، بتوانند در این زمینه به نقد تفکر خود بپردازند.


برای اطلاعات بیش تر به منابع زیر مراجعه کنید:

1- Die Homosexualität in Griechenland, John Addington Symonds, Bibliothek rosa Winkel

2- Berlins Drittes Geschlecht, Magnus Hirschfeld, Bibliothek rosa Winkel

3- Sexuality and Eroticism Among Males in Moslem Societies, Arno Schmitt, Jehoede Sofer, Harrington Park Press

4- Der Raub des Ganymed, Dominique Fernandez, Verlag Beck & Glückle

نامه ای از آرمان

شماره اول نشریه ماها را که خواندم ، خوشحال شدم که بالاخره گروهی به این کار دست زدند تا هم ما همجنسگرایان ر ا با روشی نوین و علمی به جامعه بشناسانند ، و هم خود این جامعه کوچک را به تکاپو وادارند تا به خودباوری برسد. خودم هم بهتر دیدم که شروع به نوشتن بعضی مطالب که دراین پنج - شش سال ارتباط با افرادی که داعیه همجنسگرایی در ایران دارند کسب کرده ام، بنمایم. شاید گفتن این مطالب، هم به خودباوری همجنسگرایان ایران کمک کند و هم به اینکه ما خودمان را به جامعه ای که در آن زندگی می کنیم بهتر بشناسانیم. در این چند سال، با حدود 150 نفر از دوستان ایرانی قرار گذاشتم، و سعی کردم تا جایی که می توانم از گذشته و حال و تجربیاتی که داشته اند و تفکراتی که دارند آگاه شوم. امید است این جم عبندی مفید باشد.

شاید یک گروه و یا جامعه ایی که در اقلیت قرار دارد ترس از آشکار شدن داشته باشد. شاید اگر این گروه در. محیطی باشد که سنت ها و عرفیات عقب مانده ای دارد ترس از آشکار شدنش بیشتر باشد. شاید افرادی که به نوعی خود را از این گروه می دانند ترجیح دهند که در دیواری که به دور خود کشیده اند، رفتارها و عقایدشان را پنهان کنند چرا که اینگونه زیستن برایشان امنیتی دارد. شاید هم دسته ای از این افراد چنان به آشکارا عقید خود را در ظاهر و رفتار نشان دهند که به ابتذال گرایی بیشتر شب یه باشد . نه دستۀ اول راه به جایی می برند و نه گروه دوم . چر ا که اولی ها همیشه دچار یک ترس می باشند .ترس از اینکه اگر دیگران پی به عقاید آنها ببرند یا از روش زندگی آنها اطلاع یابند، چه ممکن است بر سرشان بیاید؛ آیا اطرافیان و دوستان باز هم با آنان خواهند ماند؟ یا همه طردشان خواهند کرد؟ این ترس، نه تنها اینگونه افراد را خورد می کند، بلکه خود آنها را از خودشناسی و خودباوری دور می کند و از اینکه همیشه درحال زندگی دوگانه ای هستند خسته. گروه دوم هم که تکلیفشان مشخص است. با افراطی که در پیش می گیرن ، همه گونه حرف ها و انگ های جامعه را یدک می کشند، که این هم نتیجه ای جز از بین رفتن شخصیت آنها و انگش تنما شدنشان ندارد.

شاید از خود بپرسید که چرا به این صراحت افرادی را که ادعای همجنسگرایی می کنند (می گویم ادعا، چون واقعا اکثر این افراد هنوز به خودشناسی نرسیده اند که بتوان به آنها همجنسگرا گفت) به دو دسته تقسیم کرده ام .چون واقعا بین این افراد انگشت شماری را دیدم که همجنسگرایی خود را آشکار کرده اند و نه تنها از همجنسگرا بودن ناراضی نیستند، بلکه با افتخار در میان دوستان و خانواده زندگی می کنند. نه اینکه هیچ مشکلی ندارند ، بلکه به جای. فرار از مساله و پاک کردن آن، با دلایل و منطق سعی بر شناساندن خود و روش زندگی خود به افرادی که عموم جامعه را تشکیل می دهند نموده وحتی تا بدانجا تلاش کرده اند که طرز فکر غلطی که عام جامعه دارند را اصلاح کنند.

مشکلات فراوانی وجود دارد که فقط و فقط با حل کردن آنها ، و نه پاک کردنشان ، ما همجنسگرا ها می توانیم خود را به دیگران بشناسانیم. یک گروه اقلیت زمانی میتواند ادعایی داشته باشد که مسایل و مشکلات داخلی خود را حل کرده باشد . آنگاه با قدرت می تواند بایستد و بگوید که من هستم . شاید از خود بپرسید که مگر مشکل ما چیست؟ غیر از این است که جامعه ما را طرد کرده، مارا نمی پذیرد، به ما تهمت میزنند؟ (که واقعا از بکار بردن اصل کلمه بیزارم) به شما می گویم که بزرگترین مشکل ، قبل از جامعه و قوانین کشور خودِ ما هستیم . با رفتارهای غلطی که داریم .با خودنشناسی هایی که داریم . ما همجنسگراها در درون جامعه کوچکی که داریم ، خودمان با خودمان مشکل داریم .حال چگونه می خواهیم جامعه ای که از دیرباز با سنت ها و عرفیات قوی و تا حدودی غلط شکل گرفته و 26 سال پیش درآن انقلابی اتفاق افتاده که برخلاف تمام انقلاب های دنیا که تحولی در سنت ها و رو به آینده است، به کهنه ترین سنت ها بازگشت کرده، ما را که چند صد سال جلوتر از تمام سنت ها و عرفیات هستیم قبول کنند؟ شاید بعضی از دوستان خرده بگیرند که از دیرباز در کشور ما همجنسگرایی بوده و چیز تازه ای نیست. ولی این دوستان بهتراست به این مطلب توجه داشته باشند که ما ایرانی ها در پیشینه ، خود «همجنسبازی» و آن هم به صورت «بچه خوشگل بازی» داشته ایم، نه همجنسگرایی. که این مطالب را اگر نفسی بود در نوشتارهای بعدی بیشتر باز می کنم .شاید بهتر باشد که چند مطلب را همین ابتدای امر توضیح دهم که در آینده از تکرار بپرهیزم:

تفاوت فاحشی که بین دو کلمه «همجنسگرا» و «همجنسباز» وجود دارد .شاید در ظاهر هر دو به یک معنا به نظر بیاید، ولی در واقعیت تفاوت بسیار زیادی دارند . «همجنسباز» از سه قسمت که دو بخش اول با هم معنی از یک جنس و نوع بودن را می دهد و بخش دوم که از ریشه فعل بازی کردن گرفته شده تشکیل گردیده است . معنای واضحی دارد . پس ترکیب این سه قسمت با هم واژه ای را می سازد به معنای کسی که فقط برای لذت بردن، وقت گذرانی، تفریح و بازی کردن دست به این عمل می زند .واژه «همجنسگرا»، با همان دو قسمت اول ، به انضمام «گرا» که از ریشۀ گراییدن (به معنای میل و رغبت کردن تمایل داشتن ) است می باشد که ترکیب این سه قسمت ، معنی این را دارد که شخص تمام امیال و احساسات خود را نسبت به شخصی که از جنس خودش می باشد داراست. یعنی که این شخص تمام محبت و دوست داشتن و میل جنسی خود را زمانی کامل می داند که این ارتباط را با همجنس خود برقرار کند نه اینکه فقط برای لذتی گذرا به دنبال چنین گرایشی باشد. حال خود خوان حدیث مجمل زین دفتر. شاید در دنیا همجنسبازان زیاد باشند ، ولی همجنسگرایان تعداد قلیلی را تشکیل می دهند که این افراد دارای خصوصیات مثبتی هستند که در دیگر انسا نها، یک جا دیده نمی شود. پیشینه ای هم که ما ایرانیان در تاریخ خود داریم بیشتر شامل حال همجنسبازان می باشد. به جرات این ادعا را هم دارم که اکثر دوستانی که من دیدم یا از طریق چت کردن با آنها صحبت کردم، همجنسباز بودند نه همجنسگرا. لطفا داغ نکنید، اگر دوستان من در نشریۀ ماها مطالب من را: هم قید کردند در آینده نکته به نکته همه دلایل را برای شما توضیح خواهم داد. تا هم اینجا بگویم که از خودِ خود شروع کنید. در رفتارهایتان تجدید نظر کنید .با خود فکر کنید که آیا:

واقعا ً همجنسگرا هستید؟؟!!

آیا واقعا ً درپی یافتن شریک زندگی از جنس خودتان هستید که تا زمان یکه نفس میکشید با او در زیر یک سقف زندگی کنید؟؟

آیا واقعا ً حاضر هستید در میان خانواده و دوستان و حتی محل کارتان با افتخار سربلند کنید و گویید که همجنسگرا هستید؟؟

شاید بگویید در ایران غیر ممکن است ، ولی بگذارید در پایان به شما بگویم که من این کار را کردم و شد و نه تنها هیچ اتفاق بدی نیافتاد ، بلکه خیلی از فشارهای ذهنیم کمتر شد و اطرافیان هم صمیمی تر از گذشته با من شدند. ولی خیلی مشکل بود.

با امید اینکه بازهم باشم و بقیه ماجراها را هم بگویم.

آرمان 30 - آذرماه 2563

جشن عشق

راه واره

سهراب سپهری

دریاکنار از صدف های تهی پوشیده است. جویندگان مروارید، به کناره های دیگر رفته اند. .پوچی جست و جو بر ماسه ها نقش بسته است -صدا نیست. دریا-پریان مدهوشند. آب از نفس افتاده است. لحظه ی من در راه است. و امشب - بشنوید از من- امشب، آب اسطوره ای را به خاک ارمغان خواهد کرد. امشب، سری از تیرگی انتظار بدر خواهد آمد. امشب، لبخندی به فراترها خواهد ریخت. بی هیچ صدا، زورقی تابان، شب آب ها را خواهد شکافت. زورق ران توانا، که سایه اش بر رفت و آمد من افتاده است، که چشمانش گام مرا روشن می کند، که دستانش تردید مرا می شکند، پارو زنان، از آن سوی هراس من خواهد رسید. گریان، به پیشبازش خواهم شتافت. در پرتو یکرنگی، مروارید بزرگ را در کف من خواهد نهاد...

یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد کام جان را پر شکر خواهیم کرد

دامن از اغیار بر خواهیم چید سر ز جیب یار بر خواهیم کرد

آفتاب روی او خواهیم دید گر به مه روزی نظر خواهیم کرد

بوی جان افزای او خواهیم یافت گر به گلزاری گذرخواهیم کرد

در خم زلفش نهان خواهیم شد دست با وی در کمر خواهیم کرد

چون کمان ابروان پر زه کند پیش تیرش جان سپرخواهیم کرد

از حدیث یار و آب چشم ما گوش و دامن پر گهر خواهیم کرد

ماجرایی رفت ما را با لبش دوستان را زان خبر خواهیم کرد

تا عراقی نشنود سرار ما ماجرا را مختصر خواهیم کرد


کلیات شیخ ابراهیم همدانی (متخلص به عراقی)

کوشش سعید نفیسی ، انتشارات کتابخانه سنایی به


صفحات ماها به روی اشعار، داستان های کوتاه، نقد، طنز و ...دوستان باز است امیدواریم در پربارتر کردن این صفحات ما را یاری دهید.

دو کتابی که خواندم؛ و سوالاتی که برایم مطرح شد

کتاب «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» اثر رضا قاسمی را خواندم. این کتاب چاپ نشر ورجاوند در تهران است . کتاب همنوایی شبانه ، برنده جایزه بهترین رمان سال 1380 بنیاد گلشیری، برنده بهترین رمان سال 1380 منتقدین مطبوعات و رمان تحسین شده سال 1380 جایزه مهرگان ادب شده است.

قهرمان کتاب یک ای رانی «خود ویرانگر » و مبتلا به «پارانویا» مقیم فرانسه است و در طبقه ششم ساختمانی متعلق به یک فرانسوی انسان دوست مستاجر است. در این طبقه، به غیر از سید (که مشغول نوشتن خاطرات مرد فرانسوی است )، فریدون، پروفت (یک ایرانی دیگر ) و رعنا نیز زندگی می کنند. پرداختن به سبک و مهارت ادبی نویسنده را به اهل کار وا می گذارم ، اما باید بگویم که این یکی از بهترین کتابهای فارسی است که خوانده ام . کتاب بوف کور صادق هدایت را تداعی می کند، اما خیلی بهتر از آن باهاش حال کردم. بگذریم از اینکه یکی دو جا تناقضاتی در جملات و گفته های راوی دیده میشود . مثلا در یک جا درباره حرکات زنان فمینیست فیلسوفانه نظر می دهد که قابل تامل است و کلی اسامی و اطلاعاتی ارائه م ی دهد که اصلا حالت ساختگی ندارند، اما از چنین فردی (به خصوص وقتی ساکن فرانسه باشد) توقع می رود که همجنسخواهان ر ا همجنسباز نخواند .البته آنجایی که «پروفت» داد میزند که «من همجنسباز نیستم» را می توان درک کرد ، ولی آنجایی که راوی حرف میزند را باید یا حمل بر بی دقتی و پلشتی کرد و یا عدم حساسیت نویسنده. اما این، از مهارت نویسنده که نه به شکل امتدادی، بلکه دایره وار به تصویر زندگی چند پناهجوی ایرانی در فرانسه می پردازد، چیزی کم نمی کند.

کتاب دیگر نوشته حسن قاضی مرادی است به اسم «در پیرامون خودمداری ایرانیان»، که به شکل بسیار جالبی به تصویر روحیات و خلقیات و حالات ما ایرانیان می پردازد و روابط اجتماعی ما را با هم و با حاکمیت، مثل یک آئینه در برابرمان می گذارد، و جالب تر آنکه دلائل آن را هم بر ما روشن می کند .خواندن این کتاب، به خصوص برای ما همجنسگرایان می تواند بسیار آموزنده باشد و راه را برای درک خود به عنوان یک فرد همجنسگرا، و اینکه چرا قادر نیستیم از استقلال و حق مالکیت بر تن و روان خود و حق استقلال و تعیین سرنوشت خود دفاع کنیم و «چه باید کرد»ها، و اینکه چرا در برابر ورود دیگران به مرزهای حریم شخصی و فردی مان قادر به دفاع از خود نیستیم و... ، هموارتر کند.

خواندن دو کتاب فوق سئوالاتی را در ذهنم مطرح کرد و مرا واداشت که یادداشت زیر را بنویسم و برای ماها ارسال کنم.

توی کلاس اول راهنمایی ، یعنی حدود 11-12 سالم بود که برای اولین بار عاشق شدم. عشقی کودکانه و در عین حال گنگ و نامفهوم برای خودم. معلمی داشتیم که خیلی شیک می پوشید و با من همیشه مهربان بود درسم نسبتآ بد نبود، اما یک بار به خاطر مشکلی که توی خانه برایم پیش آمد نتوانستم درسم را حاضر کنم و حدس هم میزدم که از من نپرسد ، چون دفعه قبل ازم سئوال کرده بود. ولی درست سر شروع کلاس از من خواست که پای تخته سیاه بروم و به سئوالاتش جواب بدهم. معلومه که بدون جواب ایستادم و جلو همکلاسیا و بخصوص خود معلم خیلی خجالت زده شدم و زدم زیر گریه . معلم مهربان از من خواست که بروم بنشینم و گفت چون من میدانم که فلانی پسر زرنگ و درس خوانی است، می پذیرم که ممکنه گاهی نتونه درسش را بخونه و به همه ما نمره 16 داد.

این درک معلم مرا دوچندان عاشق خودش کرد . در عین حال یک دوست همکلاسی داشتم که واقعآ دوستش داشتم و خیلی دلم میخواست که با او سکس داشته باشم ولی به شدت می ترسیدم که آبرویم برود و بدتر از آن به فکر آبروی خانواده ام هم بودم که اگه خبر درز کنه همه میگفتن پسر فلانی کونی است. شبها چقدر با خودم کلنجار می رفتم و نیاز به نزدیکی با دوست همکلاسی و معلمم آنقدر شدید شده بود که به این نتیجه رسیدم که یک روز این پیشنهاد را به آنها بدهم و بعد از رسیدن به مقصود بروم خودم را بکشم. اما نتیجه این شد که نتوانستم بر ترس و شرم درونی غلبه کنم ودر نتیجه نیاز و تمایلم را در خودم کشتم.

معلم منتقل شد و من مدرسه ام را سال بعد عوض کردم.

بزرگتر که شدم سعی کردم، کتابی یا نوشته ای در باره این مسئله پیدا کنم ولی غیر ممکن بود . هر چه هم کتاب و داستان میخواندم هیچکدام از قهرمانان کتاب ها و حتی شخصیت های دیگر احساسی که من داشتم را بروز نمی دانند. شاید هم چنین کتابی بود و من نم ی دانستم. چرا فقط یک کتاب به اسم داستان یک شهر از احمد محمود (نویسنده ای که چند سال پیش درگذشت) را یادمه که خواندم.

پیدا نکردن همدمی در کتاب ها از یک طرف، و شنیدن جملات و اصطلاحات تحقیر کننده در مورد کون دادن و کونی ها این ذهنیت را در من تقویت م ی کرد که من مریض و بیمار هستم . از احساس درونی خودم شرم داشتم و از آن می ترسیدم. چون خطر این بود که کشش به جنس موافق، مرا به همخوابگی با مرد یا پسری بکشاند و بعد چون همه بقول خودشان مرد بودند، پس من نقش زن را باید می پذیرفتم تا آنها راضی به سکس با من شوند و این باعث میشد که آنها مرا تحقیر کنند و بالاتر از آن آبروی خانواده ام هم برود.

احساس تنهایی، گریز از جمع، حساسیت بیش از اندازه، عدم اعتماد به نفس، احساس ترس و شرم درونی و تغییر و تحولات هورمونی بدن که روحیه و حالاتم را بالا پائین و گاهی آشف ته و متلاطم می کرد، همه و همه مرا در 18 سالگی به مرز خودکشی کشاند که خودم هم نمیدانم چرا و چی شد که انجامش ندادم.

شاید شما تجربیات دیگری داشته باشید و از برکت اینترنت بسیاری از نوجوانان و جوانان زیر بیست سال که: به اینترنت دسترسی دارند احتمالا مشکلات و مسائلی که من با آنها درگیر بودم را تجربه نکنند، جامعه هم هر چند تا رسیدن به ایده آل راهی طولانی دارد اما تا حدودی عوض شده است، اما میخواهم این سئوالات را مطرح کنم که:

راستی همجنسگرایان و دیگر اقلیتهای جنسی نسلهای قبل از من چه میگویند؟

احساسات وعواطف و نیازهای آنها چه راهی برای بروز یافتند؟

تنهایی و بی کسی و بی اطلاعی بر آنها چگونه گذشت؟

بر نوجوانان و جوانان و هم نسلان من که کماکان به اینترنت و اطلاعات دسترسی ندارند چه می گذرد؟

چگونه می خواهیم داستان غربت در تنهایی خود را به نسلهای آینده منتقل کنیم؟

چه کسی باید ظلمی که از طرف حکومت و فرهنگ و اعتقادات عامه بر ما ، به عنوان فرزندان این اجتماع رفته و می رود را به تصویر بکشاند تا جامعه ببیند که با ما چه ها که نمی کند و بر ما چه می رود؟

اینترنت هست اما آیا این کافی است؟ من فکر نمی کن م . به نظر من وقت این رسیده که هر کدام از ماها که توان و قدرتش را دارد از همین حالا شروع کند ( اگر شروع نکرده اید) و شروع به نگارش خاطرات و سرگذشت خود بکند، یادداشت نویسی کند، کتاب بنویسد و اگر در هنرهای دیگر مثلا نقاشی مهارت دارد از آن استفاده کند.

میدانم امکان چاپ وجود ندارد اما امروز باید نوشت و روزی خواهد آمد که امکان چاپ و پخش خواهیم داشت.

بگذار نوشته های ما ؛ دردها، محدودیتها و محرومیت های امروز ما را منعکس کنند. اصالت این گونه نوشته ها بیشتر است ، حتی اگر فردا چاپ شون د . حال که نسل های گذشته ما را از از تجربیات خود محروم کرده اند ، بگذار ما اینکار را نکنیم . ما باید تاریخ خود را بنویسیم تا حداقل اثری از خود برای نسلهای آینده بجا بگذاریم.

امیدوارم کسانی که میتوانند، چنین کنند.


قصد داریم که یک آرم مخصوص برای مجله طراحی کنیم، اما فکر کردیم که بهتر است از سلیقه و نظر شما خوانندگان نیز استفاده کنیم.

تاکنون طرح های ی از سوی دوستان به دست ما رسیده است، ولی بهتر دیدیم که از نظرات بیشتری استفاده کنیم.

خوشحال می شویم چنانچه مایل هستید، طرح های پیشنهادی خود را حداکثر تا آخر دی ماه برای ما ارسال کنید. ما از طرح های رسیده، یکی را به عنوان آرم مجله انتخاب خواهیم کرد. (اگر موضوعاتی مثل «ایران»، «همجنسگرایی و ا قلیت های جنسی» و «انتشار مجله به صورت الکترونیکی» در آرم های طراحی شده شما منعکس شوند، بسیار پسندیده خواهد بود.)

شوخی با طعم جدی، جدی با طعم شوخی

شما هم روزنامه شرق رو میخونین؟ اگه نمیخونین توصیه میکنم سری بهش بزنین .مطالب و مقالات جالبی داره، اما حواستون باشه که این روزنامه و به خصوص سردبیرش آقای محمد قوچانی، گاهی اکروبات بازی و زیگزاک - هایی براتون میزنه که ادم هاج و واج توش میمونه که چی بگه.

چند وقت پیش تو شرق ، یه مطلبی بود در باره «دگرباشان» (منظور همجنسگرایان ) و نویسنده هم باید آدم خیلی زبلی باشه، میدونین اسم (مستعار) خودشو چی گذاشته بود؟ هومان دوراندیش.

حالا اگه کنجکاو شدین که چی نوشته بود یه کم حوصله کنین، من زور میزنم این مقاله رو پیدا کنم و بدم که تو یکی از شماره های ماها چاپش کنن. ولی خارج از شوخ ی ، مطلب خوب و خواندنی بود هر چند که بعنوان یه همجنسگرا با نتیجه گیری نویسنده زیاد موافق نبودم و سرش حرف دارم ، اما همینکه یه روزنامه معتبر تو کشور این چیزها را چاپ میکنه خودش غنیمت است.

خب آقای آقای قوچانی و همکاراش تو شرق، خودشونو نه مدرنیست بلکه پست مدرنیست تو ذهن خو اننده جا میزنن، اما این پست مدرنیست های وطنی ، گاهی اکروبات بازی و زیگزاگ هایی در میارن که تو همون سطر دوم براتون گفتم. نمونه اش چند مطلبی بود که روز اول دسامبر به مناسبت روز جهانی ایدز تو شرق چاپ کرده بودن . البته این خیلی خوبه که اطلاعات مربوط به بیماری ا یدز در دسترس مردم قرار بگیره و این نکته مثبتی است، اما آخه مرد حسابی (قوچانی و شرکاء را میگویم) شما که که تاریخچه پیدایش ایدز را می نویسید و کلی اطلاعات مفید و خوب به خواننده می دیدید، دیگه بکار بردن اصطلاح «همجنسباز» برا چی بود؟؟؟؟؟

من باور نمی کنم که این آ قایون فرق «همجنسباز» و «همجنسگرا» (یا همجنسخواه) را نمیدونن و قصدشون چیزی نبوده. اگر خوشبین باشیم و و یا حتی نتونیم بریم و یقه سردبیر شرق را بگیریم، اما استفاده از لغت «همجنسباز» به چند دلیل غلط است. یکی به این دلیل ساده که رابطه عاطفی - عشقی دو انسان که از نیاز طبیعی آنها سرچشمه میگیرد را نباید با پسوند «باز» ( بازی) تعریف کرد . اگر این اصطلاح درسته پس روابط زنان و مردان هم باید «زن بازی» (یا دختر بازی ، پسربازی ) توصیف بشه . همجنسبازی دال بر جدی نبودن یک رابطه، غیر عادلانه بودن آن واشاره به مبنای نادرست آن یعنی دروغ، کلک و فریب، اغوا و تطمیع و تهدید یک طرف توسط طرف دیگر است. شکی نیست که اینگونه روابط ناعادلانه ، در بین افراد با گرایش همجن س طلبانه دیده م ی شود، اما به نسبت خیلی زیادتر و وفور بیشتری در بین غیر همجنسگرایان اتفاق می افتد، اما این دال بر «همه را با یک چوب راندن» و زدن برچسب «بازی» بر همه روابط غیرهمجنسگرایانه نمی تواند باشد پس خوب است که روشنفکران ما این چیزهای ساده و بدیهی را بدانند . از آن مهمتر یک روزنامه جدی مثل شرق ، با بکار بردن لغت همجنسباز برای توصیف همجنسگرایی نه تنها دانش، آگاهی و سطح شعور خواننده های خود را دست کم گرفته، بلکه به خواننده های همجنسگرای روزنامه هم توهین کرده است و علاوه بر آن، به ادامه ناآگاهی اونهایی که این چیزها را مساعدت کرده و در نتیجه به کاهش میزان روشنگری مقالات و پائین آمدن سطح روزنامه انجامیده است. دست اندر-کاران شرق ، حتماً این را می دانند که اصطلاحات غلط این چنینی، قبل از آنکه در باره ما چیزی بگویند، بینش و ارزش های گویندگان آنها را فاش می کنند. اگر روزنامه های مسئول ما که دغدغه دمکراسی، حقوق بشر و جامعه مدنی دارند نخواهند به مسئولیت خود در امر روشنگری، بالا بردن سطح تساهل و احترام به غیر عمل کنند و خود سرمشق شوند ، معلوم نیست چه کسی باید اینکار را بکند .عمه من یا عمه آقای قوچانی؟!

آدرس وبسایت روزنامه شرق : http://www.sharghnewspaper.com

عکس های این شماره

قرار بر این است که در هر شماره ماها صفحه مخصوصی بنام "عکسهای این شماره "داشته باشیم که در آن 6-5 عکس زیبا، عاشقانه، و ...چاپ کنیم. اما با توجه به تنوع سلیقه ها ، انتخاب عکسها را به عهده خود خوانندگان میگذاریم. پس اگر مایلید عکس دلخواه خود را در شماره بعدی چاپ کنید لطفآ آن را به آدرس ایمیل مجله ارسال کنید و در قسمت موضوع (سابجکت) بنویسید: عکسهای این شماره ضمنا چنانچه عکسی را هم برای جلد مجله مناسب میدانید، با ک مال میل میتوانید پیشنهاد دهید . (منتظر دریافت عکس های ارسالی شما هستیم.)

صفحه آخر

از همه دوستان و همچنین گردانندگان وبسایت هایی که خبر انتشار شماره اول ماها را به اطلاع دیگران رساندند، صمیمانه تشکر می کنیم و امیدواریم دوستان، همچنان ما را در ادامه راهی که پیش رو داریم یاری دهند.

ماها


ماها، مجله الکترونیکی همجنسگرایان ایرانی

برای برای بیان نظرات و پیشنهادات خود، و یا ارسال مطالب، عکس، نقد، و همینطور برای اشتراک «ماها»، از آدرس پستی زیر استفاده کنید:

Majaleh_maha@yahoo.com