مجله هومان شماره 1

از دانشنامه همجنس‌گرایان
پرش به: ناوبری، جستجو

[پیوند به صفحه مجلات هومان]

توضیح: این صفحه از روی نسخه اسکن شده مجله همومان بازنویسی شده و ممکن است بخش هایی از متن اصلی در نسخه اسکن شده جا افتاده باشد یا در بازنویسی اشکالاتی وجود داشته باشد.

هومان سال اول، شماره 1، آذرماه 1369

هزینه اشتراک:

یکساله 180 کرون

شش ماه 100 کرون

تکشماره 15 کرون


در این شماره میخوانید:

درگذشت یک نویسنده سوئدی

بمناسبت نود و هفتمین سال درگذشت چایکفسکی

نواندیشان و سانسور

مصاحبه فرید با "کوم اوت"

نامه های رسیده

رژیم ایران و اپوزیسیون

آغاز سخن

مقصد زنده دلان خواب پریشانی نیست از همین خاک جهان دگری ساختن است

اقبال لاهوری

کارشناسان تربیت در مورد نیازهای فردی انسان و تاثیر این نیاز ها در ساختار شخصیت انسانی او بحثهای زیادی کرده اند. این کارشناسان خواسته ها و نیازهای انسان را به دسته های مختلف نیازهای فردی، اجتماعی، معنوی و غیره تقسیم می کنند. از جمله نیازهای فردی انسان میتوان به خوراک، مسکن، مصونیت، تندرستی، نیازهای جنسی و غیره اشاره کرد. بدون برآورده کردن این نیازهای (فردی) انسان قادر نیست که بعنوان یک عضو فعال جامعه به وظایف و مسئولیتهای اجتماعی خود عمل کرده و برای تحقق آرمانهای معنوی و آرمانی جامعه تلاش نماید.

نیاز جنسی انسان، در ردیف نیازهای فردی او قرار دارد، این نیازهای فردی بنوبه خود جز اولین خواسته و نیاز فرد محسوب میشوند. چه دولتهایی که در ایران بر سرکار آمده اند و چه اپوزیسیون این دولتها کم و بیش با انگیزه های متفاوتی از نیاز انسان به خوراک، مسکن، مصونیت و امثالهم سخن گفته اند، اما در رابطه با نیازهای جنسی کمتر کسی است که سخنی بمیان آورده باشد.

تا امروز مسائل جنسی در ایران بعنوان یک منطقه ممنوعه و پرراز، یا بعبارت بهتر تابویی بوده که کسی حاظر نیست چیزی از آن بگوید. علیرغم اینکه ما در عصر روشنگری زندگی میکنیم و تحولات چند ساله اخیر همه ما را به نقد گذشته و ارزیابی مجدد اندیشه و عملکردمان واداشته، اما گویا دیوار این تابو قصد جمبیدن ندارد. واقعیت این است که بعضی مسائل به مرز و سرزمین مشخصی محدود نمی شوند، بلکه جز صفات و خصوصیات انسانها هستند، صرفنظر از اینکه این انسانها در قطب شمال زندگی میکنند یا در قطب جنوب، در آفریقا یا در اروپا، در آمریکای لاتین یا در خاور میانه. از جمله این مسائل نیازها، احساسات و کششهای متفاوت جنسی نزد افراد مختلف جامعه انسانی است. نزد ما ایرانیان خودداری از بیرون ریختن احساسات جنسی بعنوان یک صفت خوب تلقی میشود، در حالی که بر طبق نظریه روانشناسان این امر سبب ایجاد تنشهای منفی در شخصیت و رفتارهای اجتماعی او میگردد. موضوع دیگر وجود گرایشات متفاوت جنسی نزد افراد اجتماع است، مثلا گرایش به جنس موافق. همجنسگرایی از زمانهای قدیم در همه اجتماعات وجود داشته، اما شیوه برخورد افراد قضاوتها و شناخت از این امر بسیار متفاوت بوده است. بسیار خطا خواهد بود که فکر کنیم این یک پدیده منفی در فرهنگ غربی است و ما باید از ورود این پدیده به فرهنگ کشورمان جلوگیری کنیم. البته باید اذعان کرد که داوری بدون مسئولیت در کشور ما امر رایجی است و افراد بدون شناخت کافی و تنها برای تخطئه موضوع به طنز، مسخره، سفسطه، دشنام و اتهامات ناروا و غیره متوسل میشوند، بدون اینکه به طرف مقابل حق دفاع از خود را بدهند. هدف ما از انتشار این روزنامه دفاع از انسان است. این انسان است که مقدس میباشد و همه چیز باید در خدمت بهروزی او قرار گیرد. ما بر علیه تلاش برای جا دادن انسان در قالبتهای تنگ فکری، ایدئولوژی، سیاستها و عادات ناپسند جامعه هستیم. ما بر این باوریم که باید آن دسته از نرمها و ارزشهای اجتماعی که طناب دار نیازها و خواسته های روحی روانی انسانها هستند، را بدور ریخت. ما بنوبه خود برای پی ریزی اخلاقی انسانی، اخلاقی که شایسته انسان زمانه ماست تلاش خواهیم کرد. سانسور در روزنامه ما مفهومی نخواهد داشت. باید عادات زشت و ناپسند را از عادات و سلیقه هایی که مهر زشت و ناپیند خورده اند را جدا کرد. ما مخالف دروغ، ریا، ماسک گذاری و غیره هستیم. ما بر این اعتقادیم که برای مبارزه با دروغ، بایستی با علل آن مبارزه کرد. در رابطه با انجمن ما، این به اطرافیان و مردم جامعه ما بستگی دارد که تا چه اندازه مایل به دانستن حقیقت هستند، این آنها هستند که درجه آگاهی به حقیقت و واقعیت خویش را از طریق داشتن سعه صدر، عدم ادعا در مورد مالکیت کل حقیقت و غیره، تا بما کمک کنند که ماسکها را کنار بزنیم و راستگویی را پیشه کنیم. روزنامه ما به هیچ حزب و گروه سیاسی خاصی وابسته نیست. هرکس با هر فکر و غقیده علیرغم گرایش و یا عضویت در احزاب و گروههای دیگر میتوانند به انجمن ما بپیوندند.

گرایش به جنس موافق مافوق تعلقات فرد به اندیشه ها و یا جایگاه طبقاتی و اجتماعی اوست. این گرایش همانقدر در بین کارگران و دهقانان است که در بین اعیان، اشراف و ثروتمندان است.

ما از همه انسان دوستان، حقیقت گرایان، روشنفکران و گروههای سیاسی و اجتماعی میخواهیم که همه هموطنان، پنبه ها را از گوش خود بدر کنند، در این رابطه، قبل از همه گروههایی که ادعای دفاع از انسان و آزادی و دموکراسی دارند، مسئولند. ما میخواهیم که بما حق دفاع از خود داده شود، و ما و احساسات ما را انکار نکنند و ما برای برقراری دموکراسی و اجرای قوانین حقوق بشر در ایران مبارزه میکنیم.


هومان، نشریه ای بدون وابستگی سیاسی. مقالات علمی، هنری، ادبی، فرهنگی و سیاسی خود را برای ما بفرستید.

درگذشت یک نویسنده سوئدی

کنوت لاگروپ هانسون در دهم سپتامبر نود در گذشت.

کنوت لاگرپ هانسون در سن هفتاد سالگی در زادگاه خود در شهر مالمئو در جنوب سوئد درگذشت. او در سال 1965 با ظاهر شدن در تلویزیون و پرده برداشتن از "راز خود"، از گرایش خود به جنس موافق، در برابر دیده گان میلیونها بیننده سوئدی، توجه کل جامعه سوئد را بخود جلب کرد. او روز بعد هنگام رفتن به سرکار خود در استانداری مشحون از احساسی آمیخته از ترس و وحشت بود، اما این احساس او بزودی به غرور و شادی مبدل گشت، چرا که همکارانش، صداقت، شجاعت و اعتماد به نفس او را ستوده و به او تبریک گفتند.

چند سال بعد با عوض شدن وضعیت محیط کار به او فشار زیادی وارد شد و او مجبور گردید به کارش در استانداری خاتمه دهد. هنرمند سوئدی لایف نلسون از این نویسنده دوست داشتنی و حساس، اینگونه یاد میکند: کنوت لاگروپ هانسون درگذشت. اینک او دستکشهای یخی را روی قفسه پرتاب کرده و ما را برای همیشه تنها گذاشت. دوره آخر عمر او حزن انگیز بود. آنچه که کارمندان دفتر امور اجتماعی از عهده اش بر نیامدند، کارکنان بیمارستان سالمندان به انجامش رساندند، او ترور شخصیت شده به جسم نزار و نحیفی برای شستن و جابجا کردن مبدل گردید. وقتی آخرین بار عیادتش کردم، تازه او را به حمام برده و سبیلهایش را چیده بودند. با چشمانی تهی روی صندلی چرخدار نشست و شروع به جویدن کرد. من فکر میکنم که او در تلاشی مایوس برای نجات خود جان داد.

او در دهه شصت با کتاب "دفاع از خویشتن" بر نویسندگی چیره شد، بعد از آن کتاب "تباین" او به چاپ رسید و بعد از چاپ کتاب اخیر بود که او در تلویزیون در برابر دیدگان میلیونها نفر اعتراف کرد که او همجنسگراست. سال گذشته کتاب "طنز پول" او با تاخیر بسیار بوسیله انتشارات سمپوزیم بچاپ رسید. من در دوره سردبیری مجله "رفیق تحصیلی" با او آشنا شدم و آنجا بود که امکان ملاقات همیشه جالب او را یافتم، نه تنها آشنایی با او بعنوان یک انسان بلکه بعنوان یک نویسنده هم برایم مسرت بخش و دلچسب بود. او بیرحم، بی پروا و نترس بود و خود را همانطور که بود معرفی میکرد. همین بیرون ریختگی و خود آشکاری او بود که اطرافیان او را وامیداشت تا او را روی قلبهای خود بفشارند. تصویری که من از او کشیده ام، در کنار تصویر من از عضو فرهنگستان سوئد یوهناس ادفلت در موزه هنری گوتنبرگ آویزان است و من اینرا بعنوان نشانه ای می بینم که نویسندگی لاگروپ تا آینده طولانی، خیلی بیشتر از نویسندگی کسانی که امروز چپ و راست از سروکول ما بالا میروند، زنده خواهد ماند. ما درگذشت این نویسنده را به دوستان و بستگانش و همچنین به نویسندگان و هنرمندان سوئد تسلیت می گوئیم.

نواندیشان و سانسور

نشریه اکثریت ارگان فدائیان خلق (اکثریت) در شماره 315 خود، ضمن درج گزارشی از اوضاع ایران، فرصت را غنیمت شمرده، همجنسگرایان ایرانی را مورد حمله قرار داده، آنها را زائیده اوضاع نابسامان مملکت دانسته و از رژیم ارتجاعی ایران، بخاطر رشد این پدیده "غیر اخلاقی" و عدم مبارزه جدی با آن انتقاد میکند.

در پاسخ به این نوشته، و برای توضیح مسائل به این نواندیشان، من نامه ای برای اکثریت نوشته و از آنها تقاضا نمودم که اگر واقعا خود را مالک کل حقیقت نمی دانند، نامه مرا در روزنامه خود چاپ کنند، اما این "نواندیشان" از چاپ نامه خودداری کردند، لذا آنرا برای درج در اختیار (این قسمت از متن قابل بازیابی نبود)

هیئت تحریریه "اکثریت"

با سلام و احترام

در شماره 315 "اکثریت" 69/5/29 گزارشی درباره اوضاع اجتماعی ایران چاپ شده بود. متاسفانه نشریه نمی نویسد که آیا مطلب را خود شما تهیه کرده اید یا یکی از خوانندگان شما و یا اینکه آن را از جائی اقتباس نموده اید؟ لذا اعتراض و انتقاد شدید خود را متوجه گردانندگان "اکثریت" می کنیم و برخورد از روی بی مسئولیتی با مسائل احساسی عاطفی بخشی از افراد اجتماع در اواخر قرن بیستم از طرف کسانی که خود را نواندیش میدانند را ناشی از تعصب مذهبی و قرون وسطی‌ای بیجا و در بهترین حالت ناشی از نادانی میدانیم. در گزارش مذکور چنین آمده : "درون این جامعه که نیمی از جمعیت آن زنان، بخش دیگر آن جوانان ..... چه می گذرد؟ پاره ای از آن چنین است : فحشای رسمی و غیر رسمی، همجنس بازی، اعتیاد، ....." و در جای دیگر گزارش چنین می خوانیم : "به دلیل ممنوعیت روابط آزاد بین دختر و پسر ..... انواع و اقسام انحرافات جنسی از جمله همجنسبازی در کنار اعتیاد و حشیش و هروئین در مدارس شایع است ....."

واقعا باید به حال ملتی که حتی "روشنفکران" و مدعیان نواندیش آن هم کهنه و ارتجاعی اند گریست. آقایان شما که همجنسگرائی را در ردیف فحشا رسمی و غیر رسمی و مانند آن قرار میدهید آیا هیچوقت کتابی راجع به این موضوع خوانده اید؟ و آیا نظر طب و روانشناسی راجه به این موضوع را میدانید؟ آیا شما هیچ میدانید که ده درصد زنان و مردان هر اجتماعی به جنس موافق گرایش دارند؟ آیا میدانید که همجنسگرایان سوئدی و دانمارکی از حق ازدواج و طلاق برخوردارند و نروژ هم بزودی همین قانون را تصویب خواهد کرد؟ شما که کمونیست هستید حداقل تاریخ ح.کمونیست آلمان را خوانده اید پس باید بدانید که همجنسگرایان آلمانی در صفوف مقدم مبارزه پابپای آزادیخواهان رزمیدند و در کنار کمونیست ها در اتحادیه مبارزان جبهه سرخ جنگیدند. مگر شما نمی دانید که لنین قانون مجازات همجنسگرایان را لغو کرد؟ جمله معروف آن زمان در شوروی چنین بود: نه تنها در مسائل طبقاطی، اقتصادی و اجتماعی بلکه همچنین در مسائل قرهنگی هم باید انقلابی بود. اغلب نیروهای آزادیخواه آلمان از جمله کمونیست ها از فعالین اتحادیه دفاع از حقوق خود تشکیل شده بود. دفاع آزادیخواهان از این در زمانی صورت گرفت که همه آنها در شرایط بسیار سختی مبارزه میکردند. ولی آنها از تبلیغات سو نهراسیدند. آلبرت انشتین و کائوتسکی از جمله شش هزار نفری بودند که طومار حمایت از همجنسگرایان که برای مجلس المان ارسال شد، را امضا کردند.

(این قسمت از متن قابل بازیابی نبود)

و همه اینها به جامعه بشری خدمت کرده اند. همجنسگرائی غیر اخلاقی نیست، غیر اخلاقی یعنی دروغ دادن، یعنی شخص خود را قیر از آنچه هست نشان بدهد. یعنی وادار کردن یک همجنسگرا به تسلیم در برابر سرکوب فرهنگی جامعه تا به دروغ به زنی بگوید دوستت دارم ولی شبها در توالت دست به استمنا بزند.

در این باره میتوان هزاران صفحه نوشت ولی اینجا فرصت آن نیست. ولی اینرا بدانید که آن احساس و ارتباط عاطفی که به زعم شما بین زن و مرد بوجود می آید و بس، درست نیست و همین احساس هم میتواند بین دو جنس موافق بوجود آید و قابل احترام و بزرگی است.

دوستان نکند که شما هنوز هم انسان را یک بعدی میدانید که خوشبختی و آسایش روحی و معنوی او را در تهیه آب و نان او میدانید؟ و شاید کلمات ناب ادبیات سوسیالیستی را نمیخواهید نقض کنید که گفت: "اگر ریشه همجنسگرایان را بکنید فاشیسم هم نابود میشود." ماکسیم گورکی - روزنامه ایزوستیا 1934/5/23.

این گفته گورکی خشم کلاوس مان را برانگیخت و مقاله ای در رد این گفته یاوه گروکی نوشت. چه هیتلر دشمنان خود را کمونیست ها، بهودیان، ملی گرایان، کورتاژکنندگان و همجنسگرایان میدانست. تا جائی که اردوگاههای مرگ برای همجنسگرایان برپا کرد. دوستان امروز فشار به همجنسگرایان از طرف کسانی که خود را آزادیخواه مینامند لکه ننگی بر دامن بشریت مترقی است. و شما با این شیوه برخوردتان نه تنها در جهت زدودن بخشی از آلام بشری حرکت نمیکنید که به پابرجائی دروغ و ریا کمک میکنید.

با توجه به "تابو" بودن همجنسگرایی در فرهنگ قریب به اتفاق نیروهای اپوزسیون ایرانی، رونوشت این نامه به آندسته از روزنامه ها و گروهایی که آدرس آنها در دسترس میباشد، ارسال میگردد که عبارتند از:

1- کار ارگان مرکزی فدائیان خلق اکثریت

2- راه آزادی - حزب دموکراتیک مردم ایران

3- دبیر خانه آقای رضا پهلوی در اندن

4- سازمان درفش کاویانی

5- مهاجر - انجمن ایرانیان در دانمارک

6- نشریه فدایی

7- کیهان لندن

8- شوراهای سلطنت طلبان در سوئد و دانمارک

9- کمیته همبستگی برای دموکراسی در ایران

10- رادیو آزادی - در استکهلم

11- جنبش رهائی ایران

به امید چاپ شدن این نامه در نشریه اکثریت و به امید روزی که همه آزادیخواهان دفاع از هموطنان همجنسگرای زن و مرد خود را از وظایف انسانی خود بدانند.

با احترام مجدد

محمود رضائی

مصاحبه فرید به "کوم اوت"

اخیرا روزنامه "کوم اوت" ارگان اتحادیه سراسری حقوق برابر جنسی که از حقوق برابر برای همجنسگرایان سوئد دفاع میکند، در آخرین شماره خود، مصاحبه ای با یک جوان ایرانی با نام مستعار فرید انجام داده که ما بخشهایی از این مصاحبه را بچاپ میرسانیم.

حتی اپوزیسیون غیر قانونی رژیم تهران هم همجنسگرائی را غیر اخلاقی و ضد فرهنگ میداند. و این سبب میشود که یک همجنسگرا در ایران، احساسات خود را غیر اخلاقی و ضد فرهنگی بداند. اما بمحض اینکه فرد به غرب می آید، به پدیده ای بنام اومانیسم برمیخورد، به یک دید کاملا مجزا نسبت به انسان، عواطف و گرایشات او. ارزش انسانی در غرب چیز مجزائی است از آنچه که ما در ایران داریم. من ابتدا میخواستم به ایران برگردم اما مسائل زیادی مانع این کار شدند، از جمله خودسانسوری شخص در ایران، هیچکدام از افرادی که به جنس موافق گرایش دارند، جرات ابراز این احساس خود را ندارند، آنها تسلیم فشارهای روانی خانواده و اجتماع شده، تن به ازدواج میدهند که معمولا بعد از مدتی هم طلاق میگیرند. دیگر اینکه آخوندهای حاکم مخالف همجنسگرائی هستند، علاوه بر آن حتی اپوزسیون از جمله سازمانهای چپ اپوزسیون هم همجنسگرائی را محکوم میکنند و این باعث میشود که من امید بهتر شدن اوضاع در کوتاه مدت را نداشته باشم. شرایط ایجاب میکند که من مبارزه سخت و طولانی‌‌ی را برای تغییر وضعیت خود، کسب اعتماد بنفس و عوض کردن دید جامعه به پیش ببریم، به اعتقاد من این احساس ما ضد اخلاقی نیست، بلکه ضد اخلاقی این است که ما را مجبور به دروغگوئی کنند و خود را غیر از آنچه که هستیم معرفی کنیم. اپوزسیون چپ ایران حتی آنهائی که در خارج هستند هم این احساس ما را نوعی ننگ میدانند که از بورژوازی نشات گرفته است، اما نمی دانند که این نظر استالین بود نه لنین.

بدبختی اینجاست که ایرانیان مهاجر که خود تحت ستمند، هم بما فشار می آورند و حاظر نیستند که دیدگاههای خود را از بدبینی ها و پلشتی ها پاک کنند. من مجبورم که در سوئد هم به خاطر احترام و یا شاید ترس از ارزشها و باورهای منفی هموطنانم به نوعی خودسانسوری دست بزنم. یعنی تنها زندگی کنم و فشارهای مضاعفی را تحمل کنم. یعنی دوری از خانواده، ترس از "افشا شدن" عدم امکان پاسخگوئی به نیازهای روحی، روانی و جسمی خودم، و خلاصه سوختن و ساختن در تنهائی تا آنجا که نمی توانم از این درد با هموطنی حرف برنم. برای غلبه بر این ترس و برای بهتر شدن اوضاع از یکطرف باید اپوزسیون ایرانی در خارج از کشور به این موضوع بطور جدی برخورد کند و از طرف دیگر همجنسگرایانی که در این سازمانها کار میکنند باید مسئله را در درون این تشکلها مطرح کنند و ما همه میدانیم که امروز از جسم ایران خون میچکد. بسیاری از ایرانیان بخاطر شرایط سخت داخل کشور مجبور به مهاجرت میشوند. ما در آخر قرن بیستم زندگی می کنیم. واقعا مسخره است که من بخاطر عقیده ام و یا تمایلات درونی ام که من در شکل گیری آنها نقشی نداشته ام، مجبور به زندگی در غربت شوم. مسخره تر اینکه بسیاری از همین مهاجرین ما را مجبور به خودسانسوری میکنند من مطمئن هستم که آیندگان به ما خواهند خندید.

یادداشتهای شبانه

یک دقیقه سکوت

ای شمائی که دلبر را یافته اید

و دستی

که مهربانانه دستتان را بفشرد

و شانه ای

که بهنگام رنج و سختی سر برش تکیه دهید

وتنی

که امیدهایتان را

و گرمی تنتان را

پاسداری کند

آیا هیچ از خوشبختی‌اتان شرمنده شده اید؟

حتی یکدفعه هم که شده،

آیا هیچ به این اندیشیده اید

که برای دلشکستگان

آنجا که اندیشه پر از دلتنگی

و انتظار است

یک دقیقه سکوت را رعایت کنید.

ش.ک


لحظه

بگذار که تنگ بفشارمت

در یک لحظه گذرا

بگذار که قلب لحظه را ببوسم

بگذار که سخت در آغوشت گیرم

قبل از آنکه لخت و عریان ترکم کنی

بگذار که تنگ بفشارمت

در عمر کوتاه یک لحظه

آه

اگر که لحظه را مالک بودم...

تو را تا امتداد

زیبائی و عشق

اما افسوس....

که آمدی و رفتی

نه نامی و نه نشانی

ش.ک


سازش

وقتی که درد دستان زمختش را بر دلم میکشد

و احساس خواهش تنم را میلرزاند

نقابم را محکم می چسبم

که مبادا

چهره عبوس من قسی القلبی را برنجاند

که مذهبش اخلاق اجتماعی است

ش.ک

رژیم ایران و اپوزسیون

گفته می شود که انیس نقاش، تروریست معروف، در تهران به سر میبرد، او که در ژوئیه امسال از زندان فرانسه آزاد شد مستقیما به تهران رفت و مورد استقبال گرم رژیم ایران قرار گرفت. بنا به گزارشاتی قرار است به انیس نقاش پست مهمی در وزارت اطلاعات (ساواما) پیشنهاد شود.

اینروزها شیوه کنار زدن رژیم حاکم بر ایران به بحث داغ محافل اپوزسیون در خارج از کشور تبدیل شده است. عده ای از این گروها از جمله شورای مقاومت ملی و جمهوریخواهان ملی از روش انتخابات آزاد پشتیبانی میکنند در حالی که عده ای دیگر از جمله سازمان سوسیالیستهای ایران و حزب دموکراتیک مردم ایران از مبارزه برای سرنگونی رژیم دفاع می کنند.

به گزارش رادیو تهران، اخیرا رژیم ایران 23 نفر دیگر از هموطنان ما را بجرم اعتیاد به مواد مخدر به دار آویخته است. گفته میشود که رژیم بعضی از زندانیان سیاسی را هم بهمین جرم اعدام میکند.

روز 24 نوامبر در تهران تظاهراتی بر علیه رژیم صورت گرفت، که مورد حمله پاسداران و حزب الهیها قرار گرفت. لازم به تذکر است که در طول سال گذشته و امسال تظاهرات و حرکتهای خود جوش زیادی در پایتخت و دیگر نقاط کشور صورت گرفته است که میتوانند طلیعه حرکت برای کنارزدن رژیم آخوندها بشمار آیند.

هفته گذشته صادق خلخالی که از مخالفان خامنه ای-رفسنجانی است، مورد حمله شدید طرفداران خط مخالف قرار گرفت. این نمایندگان خلخالی را قاتل و لکه ننگ رژیم اسلامی می خواندند.

اخیرا هاشمی رفسنجانی طی مصاحبه ای با خبرنگاران روزنامه های داخلی، به کشورهای غربی حمله کرده، آمریکا را ببر کاغذی خواند. این حمله رفسنجانی به غرب و بخصوص آمریکا، از شکست او در جلب حمایت غرب برای پیشبرد برنامه های دولت خود ناشی مبشود.

از مصوبات آخرین پلنوم حزب کمونیست ایران چنین بر می آید که در صفوف رهبری این حزب اختلافاتی بروز مرده است. دبیر اول این حزب در مصاحبه ای با روزنامه کمونیست (ارگان حزب) از مخالفان برنامه های جدید حزب خواست که سر عقل آمده صفوف حزب را ترک گویند.

داو اسن 16 ساله بود که برای والدینش اعتراف کرد که او به جنس موافق خود گرایش دارد، آنها صد پوند به او داده روانه انگلستان کردند

داو اسن 16 ساله بود که برای والدینش اعتراف کرد که او به جنس موافق خود گرایش دارد، آنها صد پوند به او داده روانه انگلستانش کردند.

اینجا در دوبلین به او مثل جذامیها مینگرند. چهار بار به این دلیل که بیمار و همجنسگرا است کتک خورده. او میگوید: من معمولا نامه و کارتهای عید برای خانواده ام می فرستادم اما آنها جواب نمی دادند. این بود که دیگر نامه ای ننوشتم.

34 ساله است اما مثل یک مرد 54 ساله بیمار بنظر میرسد: لاغر، نحیف و رنجور و صدای کلفتی دارد و به دوبلین بازگشته تا در زادگاهش بمیرد. به ایدز مبتلاست و نمی داند که تا کی زنده خواهد ماند.

او تنها یک هدف دارد، توضیح و تشریح بیماری ایدز برای ایرلندیهای کاتولیک که نمی خواهند چیزی از این بیماری بدانند، میخواهد از خود و دیگر مبتلایان به ایدز اعاده حیثیت کند و برای همین بود که حاظر شد با نام و مشخصات کامل، مصاحبه ای با رادیوی دوبلین انجام دهد.

دوبار خانه اش را از دست داده: "وقتی به منزل آمدم دیدم که صاحبخانه وسایلم را جمع کرده در کیسه های کاغذی جا داده بود. آخه در ایرلند در برابر تبعیض و تحقیر هیچ قانونی وجود ندارد."

او اصلا ناراحت نیست، میگوید: آخه تو باید بدانی که اینجا جامعه همچون دیگر جوامع اروپای غربی نیست. اینجا ترس حاکم است. قبل از اینکه والدینم مرا به خارج بفرستند، با یک کشیش مشورت کردند. چون داشتن پسری که به جنس موافق خود گرایش داشته باشد ننگ و عار بود.

آنها میخواستند نظر کلیسا را بدانند و حرف کلیسا این بود که مرا با خالی کردن یک تیر خلاص کنند. "در اینجا کسی از مسائل جنسی حرفی نمی زند چون یک منطقه ممنوعه پر از رمز و اسرار است با اینهمه در کافه هائی که معمولا محل تجمع همجنسگرایان هستند. یک سوم مشتریان مردان متاهل هستند. این مردان از آن رو تن به ازدواج داده اند که همجنسگرائی خود را پنهان کنند. داو میگوید: " استفاده از وسایل پیشگیری همچون کاپوت رسما ممنوع نیست اما کسی هم اجازه خرید و فروش آنها را ندارد." یکی از دوستان داو تعریف میکند که او مردی را می شناسد که به ویروس ایدز (هیو) دچار شده و خانمش حاضر نمی شود که او (مرد) از کاپوت استفاده کند. او میداند که خودش هم به این بیماری دچار خواهد شد، اما معتقد است که این اراده خداوند است، حتی اگر بچه ای مبتلا به ایدز، یعنی کودک محکوم به مرگ را بدنیا بیاورد.

خلاصه شده گزارشی از دوبلین در روزنامه اکسپرس 90/11/18

رضا

من نمی گویم که چرا همجنسگرا هستم من میپرسم که چرا نباید باشم

روزنامه "لوندا گرد" ارگان اتحادیه دانشجویان شهر لوند در جنوب سوئد، در شماره یازدهم سال نود خود، مقاله ای از یک دختر دانشجوی همجنسگرا بنام آنالیا بوسه‌دال بچاپ رسانده که ما قسمتهائی از مقاله را برای خوانندگان، انتخاب کرده بچاپ میرسانیم. من در دوره بلوغ متوجه شدم که همجنسگرا هستم، و اینکه همجنسگرائی کار ساده ای نیست. در مدرسه نه کسی مرا راهنمایی کرد و نه حمایت. بلکه بالعکس، یاد گرفتم که همجنسگرائی از فشار روانی دوران کوردکی ناشی میشود و میتوان آنرا مداوا کرد. بعبارتی یعنی یک بیمار است. من انتظار کمک و حمایت از خانواده ام نداشتم و دوستان همسن و سالم هم بیش از آنچه که خود می دانستم، چیزی نمی دانستند. همه کتابها، فیلمها، آگهی های تبلیغاتی و برنامه های تلویزیون پر از تصاویر پسران و دخترانی بودند که در غروب آفتاب دست در دست هم قدم میزدند. من هم سعی کردم که خودم را با دوستانم وقف دهم و بشیوه آنها با پسری دوست شدم، اما هرچه تلاش کردم که احساسات خودم را بیرون بریزم، کمتر موفق میشدم. نیازها و احساسات من، نیاز عشقی من، اشتیاق و تمناهایم عوض نشدند، همینطور گرایش جنسی‌ام. من میدیدم که این زنان هستند که قادرند آنچه را که من بدنبالش بودم، را بمن بدهند، یعنی پاسخگویی به نیازها و تمایلات روحی روانی من. چند سال بعد از خود گول زنی خسته شدم، چون میدانستم که این زنان هستند که توجه مرا بر می انگیزانند و نه مردان.

من خود را تنها حس میکردم چون فکر نمی کردم که ممکن است زنان دیگری هم باشند که احساساتی مشابه من داشته باشند. زمان گذشت تا اینکه در ارتباط با " ار اف اس ال " قرار گرفتم، و متوجه شدم که فکر من اشتباه بوده، چون در آنجا من با زنان زیادی برخورد کردم که مثل خودم بودند. این زنان در همه جا یافت میشوند: در کلاس درس، در مغازه، در گروههای رقص و غیره. و چه زیاد و متفاوت. تنها مخرج مشترک همه اینها گرایش به جنس موافق بود. من نمی گویم که چرا همجنسگرا هستم، من میپرسم که چرا نباید باشم. مگر این احساس من چه خطر و یا مزاحمتی برای دیگران ایجاد میکند. دو زنی که همدیگر را دوست دارند، و میخواهند مرا از این احساس محروم کرده، حقوق مرا سلب کنند. پیش شرط داشتن هویت مستقل فردی، وجود روابط اجتماعی مثبت و سازنده است، روابطی که در آن فرد هویت خود را باز می یابد و آن را مورد احترام دیگران میبیند. تمام برنامه ها، فیلمها، اداره جات و ..... طوری بنا شده اند که گویا همه افراد اجتماع به جنس مخالف خود گرایش دارند، چرا؟ در حالی که امروز تنها نزدیک به 400000 (چهار صد هزار) زن در سوئد زندگی میکنند که همجنسگرا هستند، حال شما مردان همجنسگرا را هم به این تعداد اضافه کنید.